گنجور

هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴ - به آذر بیگدلی که در سفر بوده

 

نسیمی به دل می‌خورد روح‌پرور

نسیمی دلاویز چون بوی دلبر

نسیمی چو انفاس عیسی مقدس

نسیمی چو دامان مریم مطهر

نسیمی همه نفحهٔ مشک سارا

[...]

هاتف اصفهانی
 

هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵ - در وصف زلزله‌ای که در زمان اقامت وی در کاشان اتفاق افتاده

 

کرده‌ام از کوی یار بیهده عزم سفر

خار ملامت به پا خاک ندامت به سر

از کف خود رایگان دامن امن و امان

داده و بنهاده‌ام ره سوی خوف و خطر

خود به عبث اختیار کرده‌ام از روزگار

[...]

هاتف اصفهانی
 

هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶

 

رو ای باد صبا ای پیک مشتاقان سوی گلشن

عبیرآمیز گردان جیب و عنبربیز کن دامن

نخست از گرد کلفت پیکر سیمین روحانی

مصفا ساز در گلشن به آب چشمهٔ روشن

به نازک تن بپوش آنگه حریر از لالهٔ حمرا

[...]

هاتف اصفهانی
 

هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷

 

دارم از آسمان زنگاری

زخمها بر دل و همه کاری

با من اکنون فلک در آن حد است

از جگرخواری و دل‌آزاری

که به او جان دهم به آسانی

[...]

هاتف اصفهانی
 

هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸ - در ستایش شهر قم

 

حبذا شهری که سالار است در وی سروری

عدل‌پرور شهریاری دادگستر داوری

شهری آبش جانفزا ملکی هوایش دلگشا

شهریارش دلنوازی والیش جان پروری

شهری از قصر جنان و باغ جنت نسخه‌ای

[...]

هاتف اصفهانی
 

حزین لاهیجی » قصاید » شمارهٔ ۱ - نیایش و عرض شکوی

 

پرتو روی تو را نیست جهان پرده دار

امتلأ الخافقین شارق ضوء النهار

ای من و بهتر ز من، بندهٔ فرمان تو

گر دل و گر دین بری، این لنا الاختیار؟

عالم اگر دشمن است چون تو پناهی چه غم؟

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » قصاید » شمارهٔ ۲ - در توحید باری تعالی

 

غیر، نفی غیرت یکتای بی همتاستی

نقش لا در چشم وحدت بین من الاستی

فرقهٔ اشراقیان و زمرهٔ مشائیان

غوطه در حیرت زدند، این چشمه حیرت زاستی

غوص این دریا دمی در خود فرو رفتن بود

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » قصاید » شمارهٔ ۳ - در مدح حضرت رسول اکرم

 

پیوند بود با رگ جان خار ستم را

کو گریه که شاداب کند، کشت الم را؟

صد شکرکه در وادی تفسیدهٔ حرمان

دارد قدمم، درگره آبله یم را

ای فتنه، سر عربده بردارکه چون صبح

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » قصاید » شمارهٔ ۴ - در وصف حضرت رسول اکرم(ص)

 

جان تازه ز تردستی ابر است جهان را

آبی به رخ آمد، چه زمین را چه زمان را

افلاک شد از عکس گل و لاله شفق رنگ

مشّاطهٔ نوروز بیاراست جهان را

ساقی دم عیش است نبازی به تغافل

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » قصاید » شمارهٔ ۵ - در مدح حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله

 

مرغ شب پیشتر از آنکه برآرد آواز

دل شوریده نوا، زمزمه ای کرد آغاز

می سرایید دل و کلفت آواز نبود

ایمن از فتنه گریهای زبان غمّاز

دادم از شور جنون بال و پر شوق به هوش

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » قصاید » شمارهٔ ۶ - در مدح حضرت رسول اکرم(ص)

 

از چاک سینه چون جرس آوا برآورم

تا شهریان عقل به صحرا برآورم

کشتی دل فسرده به خشکی فکنده است

این قطره را فشرده و دریا برآورم

تا کار داغ عشق به سامان کنم تمام

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » قصاید » شمارهٔ ۷ - در مدح حضرت امیر مؤمنان

 

ای موی تو را غالیه سا عنبر سارا

چون نافه سیه روزم از آن زلف شب آسا

دیدار تو را چهره گشا دیده ی حق بین

رخسار تو را روی نما، نور تجلّا

هم روی تو پیرایهٔ صد مسأله حکمت

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » قصاید » شمارهٔ ۸ - تجدید مطلع

 

ای نفس کجا بود تو را مولد و منشا؟

بر تودهٔ غبرا چه کنی منزل و مأوا

در مهبط ادنیٰ به خساست چه نشینی؟

ای گشته فراموش تو را، مصعد اعلی

تا چند به پیمایش این شیب و فرازی؟

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » قصاید » شمارهٔ ۹ - در مدح حضرت امیر مؤمنان (ع) و شکوه از غربت

 

آمد سحر ز کوی تو دامن کشان صبا

اهدی السّلام منک عَلی تابع الهدا

جز عشق هر چه هست ضلال است و گمرهی

از بنده راه راست، ز عشق است تا خدا

شد زان سلام زنده، عظام رمیم من

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » قصاید » شمارهٔ ۱۰ - تجدید مطلع

 

کای آستان قصر جلال تو عرشسا

وی مهر ومه به راه توکمترز نقش پا

روشن فروغ رای تو کالنّور فی الظّلم

در دل خیال روی تو، کالبدر فی الدجا

خیّاط قدرت ملک العرش دوخته ست

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - تجدید مطلع

 

ای نور دیده را به غبار تو التجا

خاک درت به کعبهٔ دلها دهد صفا

چشم من است و دست تو یا معدن الکرم

دست من است و دامنت، ای مظهر السّخا

زین پیش اگر چه از مدد طالع بلند

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » قصاید » شمارهٔ ۱۲ - تجدید مطلع

 

گردی ز آستان تو یا مبدء النعم

چشم امیدوار مرا منتهی الرّجا

سر کی فرود آیدم، الا به طوق تو؟

لالای کمترین توام، خالص الولا

بر جبهه داغ بندگیم بر تو روشن است

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » قصاید » شمارهٔ ۱۳ - و نیز در مدح آن بزرگوار (ع)

 

یک پرده نشید است صلا گوش اصم را

ناقوس صنم خانه و لبیک حرم را

از بتکده تا کعبه رهی نیست، برهمن

سدِّ ره خود ساخته ای سنگ صنم را

در عشق، بتی را دل و دین باخته بودیم

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » قصاید » شمارهٔ ۱۴ - در مدح امیر مومنان حضرت علی بن ابیطالب

 

در زیر لب آوازه شکستیم فغان را

گوشی بنما تا بگشاییم زبان را

شد سامعه ها چشمهٔ سیماب، گشاید

دیگر صدف ما به چه امّید دهان را؟

افتاده ز جمع آوری، آشفته حواسم

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » قصاید » شمارهٔ ۱۵ - در مدح حضرت علی بن ابیطالب امیر مؤمنان

 

با همه سیلی که شسته روی زمین را

طرفه غباری ست چشم حادثه بین را

بار الم بی حد است و گرد کدورت

پشت فلک را ببین و روی زمین را

گوشهٔ امنی که هست وادی جهل است

[...]

حزین لاهیجی
 
 
۱
۲۹۹
۳۰۰
۳۰۱
۳۰۲
۳۰۳
۳۷۳