گنجور

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۲

 

نسیم کاکل مشکین کراست چون تو نگار

شمیم سنبل پرچین کجاست مشک تتار

شمیم خیزد از آهو ولی نه زین خوشتر

نسیم گل وزد اما چنین نه عنبر بار

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۲

 

هلاک نرگس خویشم اگر کنی ایسرو

کلاه بخت بچرخ افکنم چو گل صدبار

سعادتم بارادت چو خاک پای تو ساخت

زهی مزید محبت زهی سعادت یار

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۲

 

سمن چوورد رخت دیدجان نثارش کرد

صبا چو گرد ترا یافت کرد دل ایثار

یکی که وصف ترا ورد ساخت جان منست

که نقد حاصل خود گرد باخت در ره یار

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۲

 

تا بر چه نسق وجه تو زد چرخ رقم

کان شمع نظر کشیده نیکو بقلم

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۲

 

خبر چو یافته زلف شب از بنفشه دگر

چنین بروی شبست از چه جعد تیره شعار

طریق دلبریش بین که ساختست ز مشک

بنفشه دامی و انداختست مشک تتار

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۲

 

دلم به شیب ذقن غبغب تو چون بیند

که هست چین جبین تو بیش از آن بسیار

همیشه چون بریم دین بچین زلف ای بت

غبار غم چه نمایم بتا ببین زنار

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۲

 

بود لب شکرین تو شربت کوثر

خد تو لاله نوبر خط تو نیل عذار

از آن قدتو که شد بنده قامت طوبیش

به سرو گو خط آزادگی خویش بیار

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۲

 

اگرچه نیست چو پروانه تاب شمع توام

ز من دریغ تو پروانه وصال مدار

نمی شود دل تنگم ز دیدنت نومید

گرش بدیده مژگان همی نشانی خار

فراق و داغ تو در خون دو نرگسم بنشاند

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۲

 

اگر بر آن رخ کش دیده نیز میدیدی

تو باز از کرم خویش پرده بردار

لب تو کردم ازین گونه خوش خراب از اشک

مرا بدرد چو شد بیم مرگ از او برادر

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۲

 

سرم فدای تو بسیار یار غیر مشو

مسوزجان گران بار من دگر زین بار

ترا زآتش غم گرچه سوخت بس عاشق

ولی باینهمه خواری یکی نگشت غبار

طراوت گل رویت که برفروخت چمن

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۲

 

دل من از تو اگر زنده شد نباشد دور

چو من ز شکل تو دل زنده شد بت فرخار

ولی به ملکت جان زد علم سپاه غمت

که تا برآردم از جان و عقل و هوش دمار

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۲

 

هزار سال چو رویت گلی نیارد کس

که چون من از همه سویش بود هزار هزار

اگرچه در چمنی چون تو نوگلی نشکفت

نداشت درد گلی بلبلی چو من افکار

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۲

 

غباری از توسمن بوی مشک اگر نه بریزد

نه مشک خاک سیاهی است بر سر تاتار

رخت که شمع صفت ریخت آبروی بتان

بسوخت بیخودم از تاب خویش چون گلنار

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۲

 

ضرورت است مرا خود شنیدن این نوبت

که تازه دل شد از آن بوی مشک چین گلزار

لبالب است زجان آن دهان و مسکین من

که داغها برم از وی بجان حسرت خوار

بسست بویی از آن زلف مشکبویم زان

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۳

 

مروجی که چنان تازه ساخت جان سخن

که بسته چشم خرد از تصورش افکار

ملایک از طلب همدمیش بر در و بام

ملوک از طمع محرمیش بر در بار

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۳

 

اگر چه دل بتوا برار را قرین خواند

ولی کمند بدین حسن اعتقاد بر آر

دل تو ره بحق از عرش و انجمش بیش است

بعالمی که کمند از گمان درو اخیار

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۳

 

و جاهتت فلک از چهره ملک جوید

که آدمی نبود اینچنین تمام عیار

یقین که یک قدم اندر سحر همی نچمند

که سوی تو ندمند آیتی ذوی الاذکار

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۳

 

دل کریم توام در دل افکند این ظن

که بارد از کرمت بر سرم در شهوار

شود امید مرا هم دل تو حاجت بخش

که پاشیم گهر القصه بر سر و دینار

مبین درین که رهی بر ستوده خود راز انک

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۳

 

درون دشمن جاهت که بر قرار مباد

نیافت هیچ دل از سوز حسرتش جز نار

رفیق خصم تو نبود بجز دل بریان

بهر چه دیده گریان او کند تیمار

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۳

 

عقود گوهر و دامان زر تو افشانی

به خلق یا شده ریزان ز باد برگ بهار

دری که بر سر خاصان کف تو میبارد

نریخت ابر چنان ژاله و ندید بحار

اهلی شیرازی
 
 
۱
۲۶۴
۲۶۵
۲۶۶
۲۶۷
۲۶۸
۳۷۳