یارب اینخیمه یا گلستان است
یا نمودار چرخ گردان است
دوخت نرگس بنقش او دیده
یا در او چشم خلق حیران است
گرد این خیمه بین که از حشمت
اطلس چرخ عطف دامان است
منزل دوست شد چو خیمه دل
زین طنابش زرشته جان است
چنبرش طوق گردن اعداست
میخ او میخ چشم ایشان است
با هزاران طناب زر پیشش
خیمه آفتاب لرزان است
فلک اطلس است و سایه او
بر سر آفتاب تابان است
آفتابی است شاه اسماعیل
کز سپهر شرف درخشان است
نزد کرسی نشین بارگهش
کرسی عرش زیر فرمان است
خیمه اش گر طناب بگشاید
رشگ طاووس و باغ رضوان است
ساقیا می بده بشادی او
که کفش همچو گل زر افشان است
آفتاب سپهر جان بخشی است
روشن است این نه حرف پنهان است
خیمه بیرون مزن ز سایه او
که درین سایه آب حیوان است
گر هزارش زبان بود اهلی
وصف او صد هزار چندان است
خیمه دولتش بود باقی
بر زمین تامدار دوران است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
ملکش خاک روب میدان است
عیسی اش پاسبان ایوان است
تا به غربت فتاد خاقانی
یکدری خانهایش زندان است
نه درون ساختنش توفیق است
نه برون تاختنش امکان است
روی چون عنکبوت در دیوار
[...]
زان صراحی، که جام رضوان است
بادهای ده، که جرعهاش جان است
دعوی عشق کردن آسان است
لیک آن را دلیل و برهان است
مرغ بریان به چشم مردم سیر
کمتر از برگ تره بر خوان است
وآن که را دستگاه و قوت نیست
شلغم پخته مرغ بریان است
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.