گنجور

 
اهلی شیرازی

صبح سعادت دمید حق در دولت گشاد

پرتو مهر علی بر همه عالم فتاد

من سگ شاهیکه شیر سنگ شد از خشم او

سنگ شود هر کرا نیست بدین اعتقاد

خواه در اسلام و دین خواه در ایام کفر

مشکل هر کس که بود شاه ولایت گشاد

چشمه آبی که شد جمع در و هفت بحر

صورت تیغ علی است منبع سبع شداد

در همه صنفی سهی است تا مگس نحل هم

شاه بنی آدم اوست نیست کس از او زیاد

ذات نبی و ولی هر دو بمعنی یکی است

«لحمک لحمی» بس است قاعده اتحاد

مهر فرو برده بود سر به سجود غروب

بهر نماز علی آمد و باز ایستاد

زیر سم دلدل اش سنگ خروشد بذکر

هر که نه در ذکر اوست به بود از وی جماد

یا علی آنکس که نیست طالب مهرت چو روز

از شب تاریک غم صبح امیدش مباد

در حرم کعبه زاد شخص تو از روی قدر

ز آدم و خاتم کسی مثل تو هرگز نزاد

گوهر خیر النسا داد بدستت رسول

در دو جهان این شرف تو کرادست داد

تا تو زبام حرم بت فکنی بر زمین

عرش حقت زیر پای دوش چو کرسی نهاد

در ظلمات جهان نور تو ای آفتاب

بسته بهر ذره یی یک سر زنجیر داد

پیر فلک طفل تست با تو بزرگیش چیست

چرخ ندارد مگر قصه سلمان بیاد

چرخ عنان مراد دست ترا داده است

تا تو دهی از کرم خلق جهان را مراد

بخشش نعم الوکیل قسمت روزی چو کرد

دست عطای تو شد ضامن رزق عباد

کاشف قرآن تویی جز تو که داند که چیست

سر الف لام میم معنی یاسین و صاد

بر ورق روی تو کاحسن تقویم شد

سوره نون و القلم ختم کند وان یکاد

بر سر هشتم فلک در دل هفتم زمین

تیغ تو دارد نفوذ حکم تو دارد نفاذ

خشم تو گر سر زند چرخ بهم برزند

رشته طول زمان بگسلد از امتداد

راست روان همچو سر و با تو به جنت روند

هیزم دوزخ بود هر که بود کج نهاد

در ره حق رهنما نور صلاحت بود

ورنه نیابد فلک راه صلاح از فساد

هر که نه بر یاد تو آه سحر میکشد

میدهد افسرده دل خرمن طاعت به باد

آنکه بطاعات شب بیخبر از مهر تست

چون سگ شب زنده دار خوابکند بامداد

ملک ازل تا ابد وقف نبی و ولی است

غصب کند هر که هست گر که ثمودست و عاد

وارث نقد نبی گشت ده و دو امام

یافت خلف از خلف رسم و طریق رشاد

نقد امامت چنین دست بدست آمدست

دست مبادش کسی کو به تغلب ستاد

هر که باثنی عشر خود بامامت فزود

سبع مثانی چراهم نکند مستزاد

دولت این خاندان تا به ابد باقی است

طنطنه جم شکست کوکبه کیقباد

از سخنم بوی خون چون ندمد کاین مدیح

غیر سویدای دل نقش نبندد مداد

هیچ رواجیش نیست جان که فدایت کنم

خرج نگردد بزور خاصه متاع کساد

جانب اهلی فکن گوشه چشمی مه او

با همه اندوه دل هست بمهر تو شاد

او سگ آل علی است دولت او بس بود

عفو تو یارب کند داغ قبولش زیاد

یارب از احسان خود نامه سفیدش بر آر

نامه برین ختم کن قصه برین ختم باد