گنجور

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶ - وله ایضاً در مدح امیر شیخ حسن

 

واجب بود از راه نیاز اهل زمن را

در خواستن از حق بدعا شیخ حسن را

آنسایه یزدان که چو خورشید بیاراست

رایش بصفا روی زمین را و زمن را

در رسته بازار هنر ملک خریدست

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ٧ - قصیده در مدح طغا تیمور خان

 

ای کرده روز را ز شب قیرگون نقاب

یعنی فکنده سایه سنبل بر آفتاب

دانی عرق چگونه بود بر عذار او

چون بر صحیفه گل تر قطره گلاب

در هیچ فصل چون قد و خد تو سرو و گل

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ٨ - وله

 

ای بزیر سایه لطفت مدار آفتاب

وی ز خط همچو ریحانت غبار آفتاب

چون صفای آبرویت سایه برگردون فکند

آتش غیرت دمد از چشمه سار آفتاب

تا فتاد از شاخ سنبل سایه بر برگ گلت

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ٩ - وله ایضاً

 

حبذا قصری که دارد پای ثابت اندر آب

سر ز رفعت برکشیده تا باوج آفتاب

آفتاب از عکس جام روشنش بر روزنش

کرد خوش خوش رخ نهان حتی توارت بالحجاب

از خجالت‌ها که می‌یابد ز نقش دلکشش

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ١٠ - ایضاً قصیده در مدح و تهنیت ورود امیر یحیی

 

فرخنده باد مقدم دستور کامیاب

بر روزگار دولت شاه فلک جناب

سلطان مشرقین که از اوج سروری

رأیش فکند سایه رفعت بر آفتاب

آن کز صریر خامه او گوش سایلان

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ١١ - وله ایضاً در مدح امیر ستلمش بیگ

 

دوش این سیمرغ زرین بال یعنی آفتاب

گشت در مغرب نهان حتی توارت بالحجاب

از شفق شد چرخ مینا گون عقیق افشان چنانک

خنجر کیخسرو از خون دل افراسیاب

ارغوان در روضه نیلوفری آمد ببار

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ١٢ - ایضاً قصیده در مدح امیر تاج الدین علی سربداری

 

منت ایزد را که دیگر باره بی هیچ انقلاب

بر سر اهل خراسان سایه گسترد آفتاب

تا ابد نتوان ادای شکر این کردن که باز

مسند عزت مشرف شد بشاه کامیاب

خسرو آفاق تاج ملک و دین کز رأی او

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ١٣ - وله ایضاً فی التوحید

 

ایدل گرت شناختن راه حق هواست

خود را بدان که عارف خود عارف خداست

غم ره مده بخویشتن ار وقت خوش نماند

زیرا که وقت فوت شد اما خوشی بجاست

هر دم سر از دریچه دیگر برون کند

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ١۴ - وله ایضاً

 

ای دیده در شناختن حال کاینات

باید که باشدت نظری از سر انات

بنیاد کارها همه بر هفت و چار دان

نه از سر تهتک رأی از ره ثبات

زان هفت و زین چهار که مجموع یازده است

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ١۵ - ایضاً فی التوحید

 

ایدل غافل بدان کاحوال عالم هیچ نیست

پیش زخم حادثات دهر مرهم هیچ نیست

چون ز شادی کس نیابد در همه روی زمین

زیر طاق آسمان گوئی که جز غم هیچ نیست

با خزان عمر و سردی دم باد فنا

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ١۶ - وله ایضاً در تعریف بنا و مدح حکیم الدین بانی آن

 

اینمنزل خجسته که بس روحپرورست

از فرخی و خوش نفسی خلد دیگرست

سوزد چو آتشی غم دلها هوای او

گوئی که خاکش از ارم آبش ز کوثرست

بس دلفریب خلق فتادست وضع او

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ١٧ - وله ایضاً در مدح علاءالدین محمد وزیر

 

امروز در زمانه دلم شاد و خرم است

وین خرمی ز مقدم دستور اعظم است

دستور جانپناه که با دولت جوان

از بدو فطرتش خرد پیر همدم است

دارای ملک و دین که ز یمن وجود او

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ١٨ - قصیده ایضاً له

 

ای کاشف اسرار فلک رأی منیرت

وی مظهر انوار سعادات ضمیرت

تو یوسف مصری و عزیز همه آفاق

بر جمله خزائن بجهان کرد امیرت

ای میر محمد توئی آنکس که بمردی

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ١٩ - ایضاً له در مدح تاج الدین علی

 

آنکه دست و دل او مظهر جود و کرم است

وانکه در داد و دهش صد چو فریدون و جم است

قدوه و قبله شاهان جهان خواجه علی

یاور ملک عرب داور ملک عجم است

و آنکه تیغش بگه رزم ز خون دل خصم

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ٢٠ - ایضاً له

 

ای سایه خدای توئی همچو آفتاب

با خاص و عام بر سر اظهار تربیت

گرد بسیط خاک فلک دورها بگشت

قادر نیافت کس چو تو برکار تربیت

مهر ترا مهندس فکر تو دوختست

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ٢١ - قصیده

 

جهان پیر را دولت جوانست

که ارغونشاه نوئین جهانست

پناه ملک ارغونشاه عادل

که اندر ملک چون در تن روانست

زیمن عدل او سیمرغ فتنه

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ٢٢ - ایضاً له قصیده

 

چون فلک از آفتاب مشعله ئی درگرفت

عرصه آفاق را جمله در آذر گرفت

خسرو سیاره چون تیغ ضیا برکشید

لشکر ظلمت شکست کشور اختر گرفت

زر گر فطرت بلطف صنع خود اظهار کرد

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ٢٣ - قصیده در تعریف بنای مسجد جامع سبزوار و مدح تاج الدین بانی آن

 

حبذّا طاقی که جفت این رواق اخضرست

وز بلندی مر زمین را آسمانی دیگرست

منتهای اوج او را کس نداند تا کجاست

اینقدر دانند کز ایوان کیوان برترست

طارم نیلوفری زیر و زبر از رشک اوست

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ٢۴ - قصیده فی المنقبه

 

خرم دلی که مجمع سودای حیدرست

فرخ سری که خاک کف پای حیدرست

جائیکه جبرئیل بدانجا نمیرسد

برتر هزار مرتبه ز آن جای حیدرست

در دعوت ملائکه بر خوان آرزو

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ٢۵ - قصیده

 

دو سه روزی دگرم جان بر تن مهمانست

بعد ازین وقت جدائی و وداع جانست

گه آنست که جان خو ز بدن باز کند

که میان من و جان وقت غم هجرانست

غم تن نیست که تن در وطن خویشتنست

[...]

ابن یمین
 
 
۱
۲۲۷
۲۲۸
۲۲۹
۲۳۰
۲۳۱
۳۷۳