دو سه روزی دگرم جان بر تن مهمانست
بعد ازین وقت جدائی و وداع جانست
گه آنست که جان خو ز بدن باز کند
که میان من و جان وقت غم هجرانست
غم تن نیست که تن در وطن خویشتنست
غم جانست که او را ره بی پایانست
آه از آنروز که عزم سفرم باید کرد
اولین منزل من عرصه گورستانست
چون برندم بلب گور و نهندم در خاک
بهمان قاعده و رسم که در دورانست
تن تنها بگذارند و نماند با من
بجز اعمال اگر کفر و اگر ایمانست
دستگیری نکند مال و زن و فرزندم
مگرم آن عملی کان صفت رحمانست
راستی و کرم و لطف و کم آزاری و داد
هر چه زین نوع بود آنهمه با انسانست
سفری دور و درازست که اندر پیش است
مرکبی سست و ضعیف است که زیر رانست
بر تن زار خود ایدوست بزاری بگری
که رهی پر خطر از پیش و ز پس طوفانست
جان چو مرغیست گرفتار قفس بی پروبال
یا چو بیچاره غریبیست که در زندانست
نیست اندر عملش آنکه ورا گیرد دست
طاعتش جمله گناهست و عمل عصیانست
عمر ضایع شده و داده جوانی بر باد
هر چه کردست همه عمر بر او تاوانست
نیکبخت آنکه ز باطل سوی حق روی نهاد
مقبل آن دل که درو معرفت سبحانست
حاصل از ذکر خدایست کمال همه کس
آنچه بی ذکر خدایست همه نقصانست
یا رب از ما نظر رحمت خود باز مگیر
که درین درد مرا رحمت تو درمانست
عفو کن بار خدایا تو گناهان مرا
که مرا زاتش خجلت جگری بریانست
گر چه اندر عملم نیست کم از طاعت و بیش
لیک اندر کرمش بیش ز پیش احسانست
هست محمود یمین عاصی و مفلس شده پیر
در دو عالم بامید کرم یزدانست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چشم پرنور که مست نظر جانانست
ماه از او چشم گرفتست و فلک لرزانست
خاصه آن لحظه که از حضرت حق نور کشد
سجده گاه ملک و قبله هر انسانست
هر که او سر ننهد بر کف پایش آن دم
[...]
دیده ام در رخ جان پرور تو حیرانست
زآنکه حسن رخت امروز دو صد چندانست
خسته ی روز فراقت شده ام مسکین من
که بیا لعل شکرخای تواش درمانست
صبح وصل تو ندیدیم و بشد عمر در آن
[...]
میر میخانهٔ ما سید سر مستانست
رند اگر می طلبی ساقی سرمست آنست
نور چشم است و به نورش همه را می بینم
آفتابیست که در دور قمر تابانست
چشم ما روشنی از نور جمالش دارد
[...]
در نهان خانه وحدت قمری پنهان است
که همو جان جهانست و همو جانانست
هیچ جا نیست وزو هیچ محل خالی نیست
عقل حیرت زده در شیوه او حیرانست
پیش ما قاعده اینست، مسلم دارید
[...]
دلم ز شوق رخت بی سرو سامان است
جان ز سودای سر زلف تو سرگردانست
عالم از پرتو حسن تو نماید روشن
همه ذرات ز مهر رخ تو تابانست
بخدا هرکه دلیلی طلبد گو بخود آ
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.