انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۱ - در صفت بزم و مدح ملک اعظم عماد الدین فیروزشاه و دستور بزرگ
حبذا بزمی کزو هردم دگرگون زیوری
آسمان بر عالمی بندد زمین بر کشوری
کشوری و عالمی را هم زمین هم آسمان
از چنین بزمی تواند داد هردم زیوری
مجلس کو دعوی فردوس را باطل کند
[...]
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۲ - مدح خاقان اعظم رکنالدین قلج طفغاج خان
ای ترا گشته مسخر حشم دیو و پری
کوش تا آب سلیمان پیمبر نبری
زانکه در نسبت ملک تو که باقی بادا
هست امروز همان رتبت پیغامبری
تویی آن سایهٔ یزدان که شب چتر تو کرد
[...]
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۳ - سوگندنامهای که انوری در نفی هجو قبة اسلام بلخ گفته و اکابر بلخ را مدح کرده
ای مسلمانان فغان از دور چرخ چنبری
وز نفاق تیر و قصد ماه و سیر مشتری
کار آب نافع اندر مشرب من آتشیست
شغل خاک ساکن اندر سکنهٔ من صرصری
آسمان در کشتی عمرم کند دایم دو کار
[...]
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۴ - در مدح صدر اجل خواجه مجیرالدین محمد
زهی کلک تو اندر چشم دولت کحل بیداری
به عونش کرده مدتها جهانداران جهانداری
مجیر دولت و دنیا و اندر دیدهٔ دولت
ز رای تست بینایی ز بخت تست بیداری
جهان مهر و کینت وجه ساز نعمت و محنت
[...]
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۵ - در مدح سلطان اعظم سنجربن ملکشاه
ای ز تیغ تو در سرافرازی
ملک ترکی و ملت تازی
روزگاری به حل و عقد و سزد
به چنین روزگار اگر نازی
بحر سوزی چو در سخط رانی
[...]
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۶ - در مدح ناصرالدین طوطیبک
ای رفته به فرخی و فیروزی
باز آمده در ضمان بهروزی
بر لالهٔ رمح و سبزهٔ خنجر
در باغ مصاف کرده نوروزی
چون تیر نهاده کار عالم را
[...]
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۷
ای کرده ز تیغت فلک تحاشی
فتحت ز حشم نصرت از حواشی
پیروزی و شاهی ترا مسلم
بر جملهٔ آفاق بیتحاشی
در بندگی تو سپهر و ارکان
[...]
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۸ - مدح ناصرالدین طوطیبیک و عضدالدین کندکز
یافت احوال جهان رونق جاویدانی
چرخ بنهاد ز سر عادت بیفرمانی
در زمان دو سپهدار که از گرد سپاه
بر رخ روز درآرند شب ظلمانی
باز در معرکه چون صبح سنانشان بدمد
[...]
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۹ - در مدح مجدالدین ابوالحسن عمرانی
دلم ای دوست تو داری دانی
جان ببر نیز که میبتوانی
به دلی صحبت تو نیست گران
چه حدیثست به جان ارزانی
گویمت بوسه مرا گویی جان
[...]
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۰ - در مدح مجدالدین ابوالحسنالعمرانی اذا شرفه السطان بالتشریف
اختیار سکندر ثانی
زبدهٔ خاندان عمرانی
مجد دین خواجهٔ جهان که سزاست
اگرش خواجهٔ جهان خوانی
کار دولت چنان بساخت که نیست
[...]
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۱ - در مدح صدر کمالالدین عارض
ای عاقلهٔ چرخ به نام تو مباهی
نام تو بهین وصف سپیدی و سیاهی
ای چهرهٔ ملک از قلم کاهربایت
لعلی که چو یاقوت نترسد ز تباهی
تا جاه عریض تو بود عارض این ملک
[...]
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۲ - در عذر نارفتن عیادت و مدح صدر معظم مجدالدین ابوالحسن عمرانی
ای بر سر کتاب ترا منصب شاهی
منشی فلک داده بر این قول گواهی
جاه تو و اقطاع جهان یوسف و زندان
ذات تو و تجویف فلک یونس و ماهی
ناخورده مسیر قلمت وهن توقف
[...]
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۳ - در مدح عمادالدین پیروزشاه عادل
زهی بگرفته از مه تا به ماهی
سپاه دولت پیروز شاهی
جهانداری که خورشیدست و سایه
یکی شاهنشهی دیگر الهی
خداوندی که بنهادند گردن
[...]
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۴ - در مدح عمادالدین پیروزشاه عادل
ای برده ز شاهان سبق شاهی
با تو همه در راه هواخواهی
هم فتح ترا بر عدد افزونی
هم وهم ترا از عدم آگاهی
واثق شده بر فتح نخستینت
[...]
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۵ - در مدح سید سادات
با خاک در تو آشنایی
خوشتر ز هزار پادشایی
دیده رخ راز مه ببیند
بر عارض تو ز روشنایی
از نکتهٔ طوطی لب تو
[...]
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۶ - در مدح عزیزالدین طغرائی
خرد را دوش میگفتم که ای اکسیر دانایی
همت بیمغز هشیاری همت بیدیده بینایی
چه گویی در وجود آن کیست کو شایستگی دارد
که تو با آب روی خویش خاک پای او شایی
کسی کاندر جهان بیهیچ استکمال از غیری
[...]
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۷ - در مدح سلیمان شاه
ای ملک ترا عرصهٔ عالم سرکویی
از ملک تو تا ملک سلیمان سرمویی
بیموکب جاه تو فلک بیهده تازی
با حجت عدل تو ستم بیهده گویی
خاقانت نخوام که سزاوار خطابت
[...]
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۸
ای خداوندی که مقصود بنیآدم تویی
کارساز دولت و فرمانده عالم تویی
آفرینش خاتمی آمد در انگشت قضا
گر جهان داند وگرنه نقش این خاتم تویی
ماتم سنجر اگر قتل ملکشه تازه کرد
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱ - توصیف ربیع و مدح وزیر عاد جلال الدین
باز طفلان چمن را حله می بافد صبا
نو عروسان طبیعت یافتند از نم نما
نقشبندان ربیعی خامه ها برداشتند
می نگارند از ریاحین هر یکی نقشی جدا
یوسف گل برقع از پیش دو عارض بر گرفت
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳ - در مدح ابوالغنائم سعد الملک
زهی محل رفیعت برون زاوج سما
زهی مقر جلالت فراز چرخ علا
وزیر عالم عادل قوام دولت و دین
نظام ملت اسلام سید الوزرا
خدایگان وزیران مشرق و مغرب
[...]