گنجور

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۵۷ - در مدح اتسز

 

ای خلایق را پناه و ای شرایع را امان

خسروان را مقتدایی، خسروی را قهرمان

کشور اقبال را چون تو نبوده پادشاه

لشکر اسلام را چون تو نبوده پهلوان

در ضلال جای تو آسایشی دارد بشر

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۵۸ - قصیدۀ ذوقافتین در مدح خاقان کمال‌الدین نظام‌الدوله ارسلان خان ابوالقاسم محمود

 

ای دلبری، که نیست نظیر تو در جهان

جانی مرا و بلکه گران‌مایه تر ز جان

دیدار تو سپهر نشاطست بر زمین

رخسار تو بهشت جمالست در جهان

داری دو لب چو ساخته دو پاره لعل

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۵۹ - در مدح خاقان ارسلان خان کمال‌الدین ابوالقاسم محمد

 

ای روی تو آفتاب تابان

بردی دل و نیست بر تو تاوان

تو آفت جانی و جهانی

نام تو نهاده‌اند جانان

چون عهد تو پشت من شکسته

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۶۰ - در مدح اتسز

 

فغان من از نعرهٔ پاسبان

که افگند تعجیل در کاروان

سبک برگرفتند بار مرا

نهدند بر سینه بار گران

برفت آن مه آسمان و ز رنج

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۶۱ - در مدح علاء الدوله اتسز

 

منت خدای را ، که بتأیید آسمان

آمد بمستقر خلافت خدایگان

فخر ملوک نصرة دین ، خسوری کزوست

هم رامش زمین و هم آرامش زمان

عالی علاء دولت و دین کز علو جاه

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۶۲ - د رمدح اتسز

 

نظام حال زمانه ، قوام کار جهان

تمام گشت باقبال شهریار جهان

علا دولت و دین خسرو جهان ، اتسز

کزو گرفت نظام و قرار کار جهان

مظفری ، که خدای جهان پدید آورد

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۶۳ - د رمدح اتسز

 

جانا ، طریق مهر و وفا اختیار کن

با ما بکوی مهر و وفا روزگار کن

بی تو ز اسب شادی و رامش پیاده ایم

ما را بر اسب شادی و رامش سوار کن

ای بی قرار کرده دل من چو ذلف خویش

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۶۴ - از زبان علاء الدوله اتسز خوارزمشاه

 

ای عادت تو همه جفای من

یک باره گذاشته وفای من

اندیشهٔ مکن همه وفای تو

و اندیشهٔ تو همه جفای من

ای در طلب رضای تو جانم

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۶۵ - در مدح ملک اتسز

 

ای غریو کوس تو در گوش بانگ ارغنون

جزع گشت فام از گرد خیلت گنبد فیروزه گون

با سر تیغ تو عمر سرکشان گشته هبا

در کف سهم تو جان گرد نان مانده زبون

در فلک از عمر تو معمور عالمهای جان

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۶۶ - نیز در مدح اتسز

 

چو از حدیقهٔ مینای چرخ سقلاطون

نهفته گشت علامات چتر آینه گون

ز نقشهای عجیب و ز شکلهای غریب

صحیفه های فلک شد چو صحف انگلیون

جناح نسر و سلاح سماک هر دو شدند

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۶۷ - در مدح اتسز

 

رمضان آمد و آورد ز فردوس برین

صد هزاران مدد خیر بر شاه زمین

رمضان ناظم اسباب صیامست و قیام

ای همه شادی آن ماه که او هست همین !

دیده از هیبت او طایفهٔ شرک فتور

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۶۸ - در مدح اتسز خوارزمشاه

 

قاهر اصحاب بدعت ، ناصر اعلام دین

صدر دولت را مغیت و اهل ملت را معین

خسرو و غازی ، علاء دولت ،آن شاهی که هست

بر سریر مملکت صاحب قران راستین

آن خداوندی ، که در هیجا جهاندرخش کین

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۶۹ - در وصف قصر خاقان کمال‌الدین محمود

 

قصر فرخندهٔ کمال‌الدین

هست در خرمی چو خلد برین

روضهٔ مجد و بیضهٔ دولت

کعبهٔ عز و قبلهٔ تمکین

در خوشی از نگارخانهٔ او

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۷۰ - در مدح ملک اتسز

 

مقتدای همه زمان و زمین

شاه غازی، علاء دولت و دین

پادشاه بوالمظفر اتسز، آنک

هست در حکم او زمان و زمین

آنکه اجرام هفت گردون را

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۷۱ - نیز در مدح ملک اتسز

 

بتی ، که ماه برد روشنی ز طلعت او

ربودن دل عشاق گشته صنعت او

چو شب سیاه شود در دو چشم من عالم

اگر نبینم روزی جمال طلعت او

همیشه سوی وفای ویست رغبت من

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۷۲ - هم در مدح اتسز گوید

 

خوارزمشه ، که هست زمانه غلام او

دور سپهر و سیر ستاره بکام او

از صورت هلال فلک را بهر مهی

در گوش حلقه ایست ، مگر شد غلام او ؟

بوده بقای فضل و هنر در بقای او

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۷۳ - هم در مدح اتسز

 

زهی خلق در لشکر آلای او

فلک پست با قدر والای تو

زمانه بریده ، جهان دوخته

لباس معالی ببالای تو

مزین شده گردن و گوش فضل

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۷۴ - نیز در ستایش اتسز

 

ای یک غلام تو به گه حرب صد سپاه

اندر جوار جاه تو اسلام را پناه

مقبل‌ترین عالمی و طالع تو را

هشت آسمان معسکر و هفت اختران سپاه

موج سخاوت تو رسیده به شرق و غرب

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۷۵ - در مدح شمس الدین وزیر

 

مایهٔ افتخار و صورت جاه

ای هدی را ز حادثات پناه

شمس دین آنکه عدل شامل او

بر سر خلق هست ظل الله

آن بد و پشت نیک خواه قوی

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۷۶ - در مدح ملک اتسز

 

هست دولت را اساس و هست ملت را پناه

حضرت خوارزمشاه و خدمت خوارزمشاه

خسرو عادل ، علاء دولت ، آن کز عدل اوست

هم خلایق را امان و هم شرایع را پناه

مسند خوارزمشاهی تا مسلم شود بدو

[...]

وطواط
 
 
۱
۱۳۳
۱۳۴
۱۳۵
۱۳۶
۱۳۷
۳۷۶