ای یک غلام تو به گه حرب صد سپاه
اندر جوار جاه تو اسلام را پناه
مقبلترین عالمی و طالع تو را
هشت آسمان معسکر و هفت اختران سپاه
موج سخاوت تو رسیده به شرق و غرب
اوج جلالت تو گذشته ز مهر و ماه
روی ولی تو ز وفاق تو شد سفید
روی عدوی تو ز خلاف تو شد سپاه
تا بر سریر ملک نشینی بر غم خصم
بر تن قبای دولت و بر سر کلاه جاه
تصحیف گشته بر تن حساد تو قبا
مقلوب گشته بر سر اعدای تو کلاه
خورشید از آن قرار بگیرد همی بشب
تا پیش بارگاه تو حاضر شود پگاه
ای پادشاه عادل و ای آنکه در جهان
هم آفتاب ملکی و هم سایهٔ الاه
سی سال شد که بنده بصف نعال تو
بوده مدیح خوان تو بر تخت و مدح خواه
داند خدای عرش که هرگز نایستاد
چون بنده مدح خوانی در هیچ بارگاه
اکنون دلت ز بندهٔ سی ساله شده ملول
در دل ز طول مدت یابد ملال راه
از بنده یک گناه بسی سال مانده است
دانی اگر بچشم حقیقت کنی نگاه
لیکن مثل زننده : چو مخدوم شد ملول
جوید گناه چاکر بیچاره بی گناه
ای بس شبا! که در غم درگاه فرخت
نغنوده ام ز ناله و ناسوده ام ز آه
جانم شده تباه بدست مخالفان
عهد ولا و طاعت تو ناشده تباه
تو حق خدمت من مسکین نگاه دار
چونانکه حق خدمت تو داشتم نگاه
تا کاه پایدار نباشد بسان کوه
تا کوه بی قرار نباشد بسان کاه
بادا مقامگاه ولی تو اوج چرخ
بادا قرارگاه عدوی تو قعر چاه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به ستایش و تقدیر از یک پادشاه عادل پرداخته و صفات برجسته او را شرح میدهد. شاعر به پادشاه میگوید که او پناه اسلام و الگوی فضیلت است و بر دیگران تسلط و جلال دارد. همچنین، مقام و موقعیت او را به ستارهها و آسمانها تشبیه میکند. شاعر در بیان احساس خود از سالها خدمت به پادشاه، از خستگی و نگرانی خود سخن میگوید و از او میخواهد که بر خدمت حال او توجه کند. در پایان، آرزو میکند که جایگاه ولی و مقام پادشاه در اوج باشد و دشمنان او در قعر ذلت باشند.
هوش مصنوعی: ای کاش تو را به عنوان یک مالک و قدرت عظیم تصور کنیم که در میانه جنگها و نبردهای فراوان، به عنوان پناهگاه و حامی اسلام شناخته میشوی.
هوش مصنوعی: تو در میان مردم از همه پیشتازتری و سرنوشت تو تحت تاثیر هشت آسمان و هفت ستاره قرار دارد که به مانند سپاهی به دور تو گرد آمدهاند.
هوش مصنوعی: سخاوت و generosity تو به دورترین نقاط دنیا رسیده و بزرگی و جلالت تو از نور خورشید و ماه هم فراتر رفته است.
هوش مصنوعی: چهرهام به خاطر دوستی و محبت تو روشن و سفید شده، اما دشمنان به خاطر مخالفتشان به زحمت و تیرهرویی دچار شدهاند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که بر تخت سلطنت نشینی، بر غم دشمن غلبه کن و جامه قدرت بر تن پوشیده و در بر کلاه مقام بگذاری.
هوش مصنوعی: حسادت تو بر تنم لباس معیوبی را به وجود آورده و بر سر دشمنانت نیز کلاهی وارونه قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: خورشید تا وقتی که شب میشود، در جای خود قرار میگیرد و صبح زود برای حضور در محضر تو بیدار میشود.
هوش مصنوعی: ای پادشاهی عادل که در این جهان نه تنها همچون آفتاب بر کمالات ملک و سرزمین میتابی، بلکه به عنوان سایهای الهی نیز بر مردم فرمانروایی میکنی.
هوش مصنوعی: سی سال است که من به بندگیات مشغول هستم و در نزد تو شعر میخوانم و تو را ستایش میکنم.
هوش مصنوعی: خدای عرش میداند که هیچگاه نایستاد، همانطور که بندهای در هیچ بارگاهی برای مدح کسی توقف نمیکند.
هوش مصنوعی: عشق و محبت تو به من که سی سال از آن میگذرد، اکنون به دل دلسردی و خستگی تبدیل شده است. این مدت طولانی باعث شده که کمکم احساس ملال و بیحوصلگی کنم.
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که من گناهی از خود به جا گذاشتهام. آیا میدانی اگر با دیدی حقیقتطلبانه به آن بنگری چه خواهی دید؟
هوش مصنوعی: اما مانند کسی که مورد ظلم قرار میگیرد: وقتی محبوب دلتنگ شد، گناه ناکامی را بر دوش بنده بیگناه میگذارد.
هوش مصنوعی: ای شبهای زیادی که در غم درگاه تو به سر بردهام، به خاطر ناله و اندوه از حالتی بیخبر مانده و از آهم آزار دیدهام.
هوش مصنوعی: جانم در دست دشمنان و مخالفان است و سرنوشت من به خاطر نداشتن عهد و اطاعت از تو به خطر افتاده است.
هوش مصنوعی: من به عنوان یک فرد فقیر از تو میخواهم که حق خدمت من را رعایت کنی، مانند حق خدمتی که من بر تو داشتم.
هوش مصنوعی: تا زمانی که کاه استحکام نداشته باشد مانند کوه، کوه نیز در آرامشی نخواهد بود که مانند کاه باشد.
هوش مصنوعی: مقام ولی و اولیای الهی در اوج و بر فراز آسمانهاست، در حالی که دشمنان آنها در پایینترین نقطه، یعنی در قعر چاه و ذلت قرار دارند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من موی خویش را نه از آن می کنم سیاه
تا باز نوجوان شوم و نو کنم گناه
چون جامهها به وقت مصیبت سیه کنند
من موی از مصیبت پیری کنم سیاه
ای نیکخوی مردم ای نیک خوی شاه
تو نیکخواه شاه و ترا بخت نیکخواه
اندر میان رزم نمانی مگر بشیر
اندر میان بزم نمانی مگر بماه
هم آلت نبیدی و هم آلت سلاح
[...]
ای روی تو به خوبی افزون ز مهر و ماه
بهرام روز باده بهرام رنگ خواه
اندوه این جهان مخور ای ماه شاد باش
کامروز شادمانست از تخت و تاج شاه
افروخته ست طبعش و افراخته محل
[...]
چون در هوای دل تن من گشت پادشاه
آمد به پیش سینه من از سفه سپاه
لشکرگه سفاهت من عرضه داد دیو
من ایستاده همبر عارض بعرضه گاه
دیو سیه گلیم بران بود تا کند
[...]
موی سیاه من ز زمانه سپید شد
وین نامه سپید شد از معصیت سیاه
زان تیره گشت همچو گنه چشم روشنم
تا نیز چشم من نکند درگنه نگاه
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.