زهی خلق در لشکر آلای او
فلک پست با قدر والای تو
زمانه بریده ، جهان دوخته
لباس معالی ببالای تو
مزین شده گردن و گوش فضل
بلفظ چو لؤلوی لالای تو
عنان کمالست در دست تو
رکاب جلالست در پای تو
سر نیزهٔ مار شکلست دمار
بر آورده از جان اعدای تو
شده سعد مقسوم از روی تو
شده ملک منظوم از رأی تو
نزاید بجز گوهر مکرمت
از آن دو کف همچو دریای تو
تو شمس و همه انجم انوار تو
تو کل و همه عالم اجزای تو
هدی تازه از دانش پیر تو
جهان خرم از بخت برنای تو
مرا خشک سال حوادث شکست
که تا دورم از فیض نعمای تو
ازین پس گرم بخت یاری کند
من و خاک درگاه والای تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نتابد به نیروی بازوی تو
به خاک اندر آید به یزدی تو
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.