فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۴۰
چوشب دامن تیره اندر کشید
سپیده ز کوه سیه بر دمید
مقاتوره پوشید خفتان جنگ
بیامد یکی تیغ توری به چنگ
چو بهرام بشنید بالای خواست
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۴۱
چو چندی برآمد برین روزگار
شب و روز آسایش آموزگار
چنان بد که در کوه چین آن زمان
دد و دام بودی فزون از گمان
ددی بود مهتر ز اسپی بتن
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۴۲
چو پیدا شد ازآسمان گرد ماه
شب تیره بفشاند گرد سیاه
پراکنده گشتند و مستان شدند
وز آنجای هرکس به ایوان شدند
چو پیداشد آن فرخورشید زرد
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۴۳
چنین تا خبرها به ایران رسید
بر پادشاه دلیران رسید
که بهرام را پادشاهی و گنج
ازان تو بیش است نابرده رنج
پراز درد و غم شد ز تیمار اوی
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۴۴
ازان پس چو بشنید بهرام گرد
کز ایران به خاقان کسی نامه برد
بیامد دمان پیش خاقان چین
بدو گفت کای مهتر به آفرین
شنیدم که آن ریمن بد هنر
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۴۵
چو آگاهی آمد به شاه بزرگ
که از بیشه بیرون خرامید گرگ
سپاهی بیاورد بهرام گرد
که از آسمان روشنایی ببرد
بخراد برزین چنین گفت شاه
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۴۶
وزان روی بهرام شد تا به مرو
بیاراست لشکر چو پر تذرو
کس آمد به خاقان که از ترک و چین
ممانتا کس آید به ایران زمین
که آگاهی ما به خسرو برند
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۴۷
قلون بستد آن مهر و تازان چو غرو
بیامد ز شهر کشان تا به مرو
همیبود تا روز بهرام شد
که بهرام را آن نه پدرام شد
به خانه درون بود با یک رهی
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۴۸
چو بشنید خاقان که بهرام را
چه آمد بروی از پی نام را
چوآن نامه نزدیک خاقان رسید
شد از درد گریان هران کان شنید
از آن آگهی شد دلش پر ز درد
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۴۹
چوخراد برزین به خسرو رسید
بگفت آن کجا کرد و دید و شنید
دل شاه پرویز ازان شاد شد
کزان بد گهر دشمن آزاد شد
به درویش بخشید چندی درم
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۵۰
ازآن پس چو خاقان به پردخت دل
ز خون شد همه کشور چین چوگل
چنین گفت یک روز کز مرد سست
نیاید مگر کار نا تندرست
بدان نامداری که بهرام بود
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۵۱
وزان پس جوان و خردمند زن
به آرام بنشست با رای زن
چنین گفت کامد یکی نو سخن
که جاوید بر دل نگردد کهن
جهاندار خاقان بیاراستست
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۵۲
ز لشکر بسی زینهاری شدند
به نزدیک خاقان به زاری شدند
برادر بیامد به نزدیک اوی
که ای نامور مهتر جنگ جوی
سپاه دلاور به ایران کشید
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۵۳
چو پیروز شد سوی ایران کشید
بر شهریار دلیران کشید
به روز چهارم به آموی شد
ندیدی زنی کو جهانجوی شد
به آموی یک چند بنشست و بود
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۵۴
ازآن پس به آرام بنشست شاه
چو برخاست بهرام جنگی ز راه
ندید از بزرگان کسی کینه جوی
که با او بروی اندر آورد روی
به دستور پاکیزه یک روز گفت
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۵۵
وزان پس بسوی خراسان کسی
گسی کرد و اندرز دادش بسی
بدو گفت با کس مجنبان زبان
از ایدر برو تا در مرزبان
به گستهم گو ایچ گونه مپا
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۵۶
چنین تا برآمد برین چندگاه
ز گستهم پر درد شد جان شاه
برآشفت روزی به گردوی گفت
که گستهم با گردیه گشت جفت
سوی او شدند آن بزرگ انجمن
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۵۷
دوات و قلم خواست ناباک زن
ز هرگونه انداخت با رای زن
یکی نامه بنوشت نزدیک شاه
ز بدخواه وز مردم نیک خواه
سر نامه کرد آفرین از نخست
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۵۸
دو هفته برآمد بدو گفت شاه
به خورشید و ماه و به تخت و کلاه
که برگویی آن جنگ خاقانیان
ببندی کمر همچنان بر میان
بدو گفت شاها انوشه بدی
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۵۹
برآمد برین روزگاری دراز
نبد گردیه را به چیزی نیاز
چنین می همیخورد با بخردان
بزرگان و رزم آزموده ردان
بدان مجلس اندر یکی جام بود
[...]