فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اردشیر » بخش ۷
کنون بشنو از دخت مهرک سخن
ابا گرد شاپور شمشیرزن
چو لختی برآمد برین روزگار
فروزنده شد دولت شهریار
به نخچیر شد شاه روزی پگاه
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اردشیر » بخش ۸
بسی برنیامد برین روزگار
که سرو سهی چون گل آمد به بار
چو نه ماه بگذشت بر ماهروی
یکی کودک آمد به بالای اوی
تو گفتی که بازآمد اسفندیار
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اردشیر » بخش ۹
کنون از خردمندی اردشیر
سخن بشنو و یک به یک یادگیر
بکوشید و آیین نیکو نهاد
بگسترد بر هر سوی مهر و داد
به درگاه چون خواست لشکر فزون
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اردشیر » بخش ۱۰
چو از روم وز چین وز ترک و هند
جهان شد مر او را چو رومی پرند
ز هر مرز پیوسته شد باژ و ساو
کسی را نبد با جهاندار تاو
همه مهتران را ز ایران بخواند
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اردشیر » بخش ۱۱
به گفتار این نامدار اردشیر
همه گوش دارید برنا و پیر
هرانکس که داند که دادار هست
نباشد مگر پاک و یزدان پرست
دگر آنک دانش مگیرید خوار
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اردشیر » بخش ۱۲
چو بر تخت بنشست شاه اردشیر
بشد پیش گاهش یکی مرد پیر
کجا نام آن پیر خراد بود
زبان و روانش پر از داد بود
چنین داد پاسخ که ای شهریار
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اردشیر » بخش ۱۳
الا ای خریدار مغز سخن
دلت برگسل زین سرای کهن
کجا چون من و چون تو بسیار دید
نخواهد همی با کسی آرمید
اگر شهریاری و گر پیشکار
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اردشیر » بخش ۱۴
چو سال اندر آمد به هفتاد و هشت
جهاندار بیدار بیمار گشت
بفرمود تا رفت شاپور پیش
ورا پندها داد ز اندازه بیش
بدانست کامد به نزدیک مرگ
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شاپور پسر اردشیر سی و یک سال بود » بخش ۱
چو شاپور بنشست بر تخت داد
کلاه دلفروز بر سر نهاد
شدند انجمن پیش او بخردان
بزرگان فرزانه و موبدان
چنین گفت کای نامدار انجمن
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شاپور پسر اردشیر سی و یک سال بود » بخش ۲
وزان پس پراگنده شد آگهی
که بیکار شد تخت شاهنشهی
بمرد اردشیر آن خردمند شاه
به شاپور بسپرد گنج و سپاه
خروشی برآمد ز هر مرز و بوم
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شاپور پسر اردشیر سی و یک سال بود » بخش ۳
همی بود شاپور با داد و رای
بلنداختر و تخت شاهی به جای
چو سی سال بگذشت بر سر دو ماه
پراگنده شد فر و اورنگ شاه
بفرمود تا رفت پیش اورمزد
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اورمزد » بخش ۱
سر گاه و دیهیم شاه اورمزد
بیارایم اکنون چو ماه اورمزد
ز شاهی برو هیچ تاوان نبود
ازان بد که عهدش فراوان نبود
چو بنشست شاه اورمزد بزرگ
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اورمزد » بخش ۲
چو دانست کز مرگ نتوان گریخت
بسی آب خونین ز دیده بریخت
بگسترد فرش اندر ایوان خویش
بفرمود کامدش بهرام پیش
بدو گفت کای پاکزاده پسر
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام اورمزد » بخش ۱
چو بهرام بنشست بر تخت زر
دل و مغز جوشان ز مرگ پدر
همه نامداران ایرانیان
برفتند پیشش کمر بر میان
برو خواندند آفرین خدای
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام اورمزد » بخش ۲
برو نیز بگذشت سال دراز
سر تاجور اندر آمد به گاز
یکی پور بودش دلارام بود
ورا نام بهرام بهرام بود
بیاورد و بنشاندش زیر تخت
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام نوزده سال بود » پادشاهی بهرام نوزده سال بود
چو بهرام در سوک بهرامشاه
چهل روز ننهاد بر سر کلاه
برفتند گردان بسیار هوش
پر از درد با ناله و با خروش
نشستند با او به سوک و به درد
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام بهرامیان » پادشاهی بهرام بهرامیان
چو بنشست بهرام بهرامیان
ببست از پی داد و بخشش میان
به تاجش زبرجد برافشاندند
همی نام کرمان شهش خواندند
چنین گفت کز دادگر یک خدای
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نرسی بهرام » پادشاهی نرسی بهرام
چو نرسی نشست از بر تخت عاج
به سر بر نهاد آن سزاوار تاج
همه مهتران با نثار آمدند
ز درد پدر سوکوار آمدند
بریشان سپهدار کرد آفرین
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اورمزد نرسی » پادشاهی اورمزد نرسی
چو بر گاه رفت اورمزد بزرگ
ز نخچیر کوتاه شد چنگ گرگ
جهان را همی داشت با ایمنی
نهان گشت کردار آهرمنی
نخست آفرین کرد بر کردگار
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شاپور ذوالاکتاف » بخش ۱
به شاهی برو آفرین خواندند
همه مهتران گوهر افشاندند
یکی موبدی بود شهرو به نام
خردمند و شایسته و شادکام
بیامد به کرسی زرین نشست
[...]