گنجور

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۷۷ - اعتراض کردن معترضی بر رسول علیه‌السلام بر امیر کردن آن هذیلی

 

چون پیمبر سروری کرد از هذیل

از برای لشکر منصور خیل

بوالفضولی از حسد طاقت نداشت

اعتراض و لانسلم بر فراشت

خلق را بنگر که چون ظلمانی‌اند

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۷۸ - جواب گفتن مصطفی علیه‌السلام اعتراض کننده را

 

در حضور مصطفای قندخو

چون ز حد برد آن عرب از گفت و گو

آن شه والنجم و سلطان عبس

لب گزید آن سرد دم را گفت بس

دست می‌زد بهر منعش بر دهان

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۷۹ - قصهٔ «سُبْحانی، ما اَعْظَمَ شَأْنی» گفتن ابویزید قدّس الله سرّه و اعتراض مریدان و جواب این مر ایشان را نه به طریق گفت زبان بلک از راه عیان

 

با مریدان آن فقیر محتشم

بایزید آمد که نک یزدان منم

گفت مستانه عیان آن ذوفنون

لا اِلهَ اِلّا اَنَا ها فَاعْبُدُون

چون گذشت آن حال گفتندش صباح

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۸۰ - بیان سبب فصاحت و بسیارگویی آن فضول به خدمت رسول علیه‌السلام

 

پرتو مستی بی‌حد نبی

چون بزد هم مست و خوش گشت آن غبی

لاجرم بسیارگو شد از نشاط

مست ادب بگذاشت آمد در خباط

نه همه جا بی‌خودی شر می‌کند

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۸۱ - بیان رسول علیه السلام سبب تفضیل و اختیار کردن او آن هذیلی را به امیری و سرلشکری بر پیران و کاردیدگان

 

حکم اغلب راست چون غالب بدند

تیغ را از دست ره‌زن بستدند

گفت پیغامبر کای ظاهرنگر

تو مبین او را جوان و بی‌هنر

ای بسا ریش سیاه و مرد پیر

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۸۲ - علامت عاقل تمام و نیم‌عاقل و مرد تمام و نیم‌مرد و علامت شقی مغرور لاشی

 

عاقل آن باشد که او با مشعله‌ست

او دلیل و پیشوای قافله‌ست

پیرو نور خودست آن پیش‌رو

تابع خویشست آن بی‌خویش‌رو

مؤمن خویشست و ایمان آورید

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۸۳ - قصهٔ آن آبگیر و صیادان و آن سه ماهی یکی عاقل و یکی نیم عاقل وان دگر مغرور و ابله مغفل لاشی و عاقبت هر سه

 

قصهٔ آن آبگیرست ای عنود

که درو سه ماهی اشگرف بود

در کلیله خوانده باشی لیک آن

قشر قصه باشد و این مغز جان

چند صیادی سوی آن آبگیر

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۸۴ - سر خواندن وضو کننده اوراد وضو را

 

در وضو هر عضو را وردی جدا

آمدست اندر خبر بهر دعا

چونک استنشاق بینی می‌کنی

بوی جنت خواه از رب غنی

تا ترا آن بو کشد سوی جنان

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۸۶ - قصهٔ آن مرغ گرفته کی وصیت کرد کی بر گذشته پشیمانی مخور تدارک وقت اندیش و روزگار مبر در پشیمانی

 

آن یکی مرغی گرفت از مکر و دام

مرغ او را گفت ای خواجهٔ همام

 تو بسی گاوان و میشان خورده‌ای

تو بسی اشتر به قربان کرده‌ای

تو نگشتی سیر زانها در زمن

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۸۷ - چاره اندیشیدن آن ماهی نیم‌عاقل و خود را مرده کردن

 

گفت ماهی دگر وقت بلا

چونک ماند از سایهٔ عاقل جدا

کو سوی دریا شد و از غم عتیق

فوت شد از من چنان نیکو رفیق

لیک زان نندیشم و بر خود زنم

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۸۸ - بیان آنک عهد کردن احمق وقت گرفتاری و ندم هیچ وفایی ندارد کی لو ردوالعادوا لما نهوا عنه و انهم لکاذبون صبح کاذب وفا ندارد

 

عقل می‌گفتش حماقت با توست

با حماقت عقل را آید شکست

عقل را باشد وفای عهدها

تو نداری عقل رو ای خربها

عقل را یاد آید از پیمان خود

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۸۹ - در بیان آنک وهم قلب عقلست و ستیزهٔ اوست بدو ماند و او نیست و قصهٔ مجاوبات موسی علیه‌السلام کی صاحب عقل بود با فرعون کی صاحب وهم بود

 

عقل ضد شهوتست ای پهلوان

آنک شهوت می‌تند عقلش مخوان

وهم خوانش آنک شهوت را گداست

وهم قلب نقد زر عقلهاست

بی‌محک پیدا نگردد وهم و عقل

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۹۰ - بیان آنک عمارت در ویرانیست و جمعیت در پراکندگیست و درستی در شکستگیست و مراد در بی‌مرادیست و وجود در عدم است و عَلی هَذا بَقیَّةُ الأَضْدادِ وَ الأَزْواجِ

 

آن یکی آمد زمین را می‌شکافت

ابلهی فریاد کرد و بر نتافت

کین زمین را از چه ویران می‌کنی

می‌شکافی و پریشان می‌کنی

گفت ای ابله برو و بر من مران

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۹۲ - حمله بردن این جهانیان بر آن جهانیان و تاختن بردن تا سینور ذر و نسل کی سر حد غیب است و غفلت ایشان از کمین کی چون غازی به غزا نرود کافر تاختن آورد

 

حمله بردند اسپه جسمانیان

جانب قلعه و دز روحانیان

تا فرو گیرند بر دربند غیب

تا کسی ناید از آن سو پاک‌جیب

غازیان حملهٔ غزا چون کم برند

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۹۳ - بیان آنک تن خاکی آدمی هم‌چون آهن نیکو جوهر قابل آینه شدن است تا درو هم در دنیا بهشت و دوزخ و قیامت و غیر آن معاینه بنماید نه بر طریق خیال

 

پس چو آهن گرچه تیره‌هیکلی

صیقلی کن صیقلی کن صیقلی

تا دلت آیینه گردد پر صور

اندرو هر سو ملیحی سیمبر

آهن ار چه تیره و بی‌نور بود

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۹۴ - باز گفتن موسی علیه‌السلام اسرار فرعون را و واقعات او را ظهر الغیب تا به خبیری حق ایمان آورد یا گمان برد

 

ز آهن تیره بقدرت می‌نمود

واقعاتی که در آخر خواست بود

تا کنی کمتر تو آن ظلم و بدی

آن همی‌دیدی و بدتر می‌شدی

نقشهای زشت خوابت می‌نمود

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۹۵ - بیان آنک در توبه بازست

 

هین مکن زین پس فراگیر احتراز

که ز بخشایش در توبه‌ست باز

توبه را از جانب مغرب دری

باز باشد تا قیامت بر وری

تا ز مغرب بر زند سر آفتاب

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۹۶ - گفتن موسی علیه‌السلام فرعون را کی از من یک پند قبول کن و چهار فضیلت عوض بستان

 

هین ز من بپذیر یک چیز و بیار

پس ز من بستان عوض آن را چهار

گفت ای موسی کدامست آن یکی

شرح کن با من از آن یک اندکی

گفت آن یک که بگویی آشکار

[...]

مولانا
 
 
۱
۱۶۹۲
۱۶۹۳
۱۶۹۴
۱۶۹۵
۱۶۹۶
۶۴۶۲