کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۹۵
غمت جز با دلم خوش در نیاید
سرح جز با تو سرکش در نیاید
گشاده کی بود آن مهرۀ دل؟
که با نقش تو در ششدر نیاید
خط کژ طبع تو هم راست طبعست
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۹۶
اگر امروز آن بتم همدم نیاید
نصیب جان من جز غم نیاید
نیامد دوش و جانم بر لب آمد
ز بیم آنکه امشب هم نیاید
اگر چه وعده داد و خورد سوگند
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۹۷
لشکر نوروز بصحرا رسید
موسم شادیّ و تماشا رسید
ز آمدن گل ببشارت ز پیش
عید رسید اینک و زیبا رسید
روزه شبانگاه بزد طبل کوچ
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۹۸
می شنوم باز که باری دگر
رغم مرا کرده یی یاری دگر
نیست قرارت بر من تا ترا
با دگری هت قراری دگر
تو بکنار دگران وز تو من
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۹۹
زهی در حسرت آن چشم مخمور
فتاده نرگس سرمست رنجور
سخن در لعل تو عقلست در جان
قدح در دست تو نور علی نور
روانروا در خوشی لعل تو مایه
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰
مخور ای دل غم بسیار مخور
ور خوری جز غم دلدار مخور
نه غم یار عزیزست؟ آن نیز
اگرت هست نگهدار مخور
یار تیمار تو چون می نخورد
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱
دمید صبح، چه خسبی چو بخت من برخیز؟
بساز چنگ و برآور خروش رستاخیز
ببوی باده بر آمیز نکهت گل را
که شب بروز بر آمیخت صبح رنگ آمیز
مرا ز مستی دست قدح ستان بنماند
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲
ای ز روی تو آب بر آتش
دل ریشم متاب بر آتش
ای زرشک خط تو چون خط تو
جگر مشک ناب بر آتش
بجز از خال و چهرة تو زدود
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳
زهی مالیده رویت لاله را گوش
بما میزد زهی خطّ و بنا گوش
لب لعل تو هر دم عاشقانرا
پر از گوهر کند چون چشمها گوش
شود شیرین دهان تلخ کوشم
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴
مکن بر من ستم جانا از ین بیش
بکارت می نیاید به بیندیش
لبت خون می چکاند از دل من
نمک خون آورد پیوسته از ریش
مرا دل خود ز جور چرخ ریشست
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵
گشت آشکاره راز دلم بر زبان اشک
از چشم خلق ازآن بفتاد بسان اشک
افگنده پاره پاره دلم در دهان خلق
زان پاره پاره مینهمش در دهان اشک
بردوختست چشم من از خواب تا کشید
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶
گر من ز سوز عشق تو یک دم بر آورم
دود از نهاد گنبد اعظم بر آورم
گفتم بنالم از غم عشق تو پیش وصل
هجرت رها نکرد که خوددم برآورم
اشک سناره بر رخ گردون روان شود
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷
تا دل اندر مهر دلبر بسته ام
در بروی خوشدلی در بسته ام
خوشدلم در عشق آن شیرین پسر
زانکه دل در تنگ شکر بسته ام
گرچه هستم چون کمر در بند او
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸
زان شب که با تو دست در آغوش کرده ام
یکباره ترک صبر و دل و هوش کرده ام
هرچ آن نه عشق تست ببازی گرفته ام
هرچ آن نه یادتست فراموش کرده ام
در چشم من شدست یکی دانة گهر
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹
من چو بچۀ مهر تو بشکستم
وز دست غم تو بی وفا جستم
فارغ شدم و زبان بد گویان
بر خود چو در وصال تو بستم
از آمدنت طمع چو ببریدم
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۰
گر ترا گویم که عاشق نیستم
یا ز جان یار موافق نیستم
از منت باور مبادا این سخن
زانک در این قول صادق نیستم
عاشقم، عاشق، بآواز بلند
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۱
جان که در عالم خود او را داشتم
بهر تو نا بوده اش انگاشتم
دیده را با نقش تو پرداختم
سسینه را از مهر تو انباشتم
مطبخ سودای خود یعنی دماغ
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲
چو درد دلست این که من درفتادم؟
که در دام عشق تو دلبر فتادم
چه بد کرده بودم که ناگاه ازین سان
بدست تو شوخ ستمگر فتادم
به میدان عشق تو در ، اسب سودا
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۳
من نه آنم که ز کویت بجفا بر گردم
یا ز عشق تو به صد گونه بلا برگردم
بیقینم که چو زلف تو نیاید بکفم
نافه یی، گر بهمۀ چین و خطا برگردم
جان شود قالب من و تو بر تو کر یک دم
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴
دروغ بود که من در غمت صبور شدم
خلاف بود که از خدمنت نفور شدم
دراز دیدم در تو زبان نزدیکان
برای مصلحتی یک دو روز دور شدم
در اندرون من از آرزو جگر خون شد
[...]