گنجور

 
کمال‌الدین اسماعیل

مخور ای دل غم بسیار مخور

ور خوری جز غم دلدار مخور

نه غم یار عزیزست؟ آن نیز

اگرت هست نگهدار مخور

یار تیمار تو چون می نخورد

پس تو بی فایده تیمار مخور

خه! چنین خواهمت، احسنت،ای یار

غم من اندک و بسیار مخور

من ز عشق تو زیم یا میرم

تو خود البّته غم کار مخور

پشت من بشکن و پیمان مشکن

خون من می خور وز نهار مخور

چشم تو دوش لبت را می گفت

با فلان ، باده دگر بار مخور

لب تو گفت بدو خیز بخسب

تو که مستی غم هشیار مخور

 
 
 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی