مکن بر من ستم جانا از ین بیش
بکارت می نیاید به بیندیش
لبت خون می چکاند از دل من
نمک خون آورد پیوسته از ریش
مرا دل خود ز جور چرخ ریشست
تو بیهوده نمک بر ریش مپریش
بخون زندگانی تشنه ام زانک
که سیر آمد دلم از هستی خویش
ازین پس دست ما و دامن صبر
ببینم تا چه خواهد آمدن پیش
همی یکسان نماند کار گیتی
گهی نوشست کار او و گه نیش
بصبر احوال دیگر گون شود هم
کسی باید که دارد صبر ازین بیش
ز تو روزی بکام دل رسم لیک
بخون دل بر آید کار درویش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از شاعر به بیان درد و رنجی میپردازد که از سوی محبوبش متحمل میشود. شاعر از محبوبش میخواهد که بیشتر از این بر او ستم نکند و میگوید که لبهایش به دل او درد میزند و این عذاب روحی را تحمل نمیکند. او به زندگیاش اشاره میکند و میگوید که دیگر نمیتواند از درد هستی خود سیر شود. در نهایت، شاعر به صبر اشاره میکند و میگوید که آینده را باید با صبر تماشا کرد، چرا که اوضاع دنیا همیشه یکسان نمیماند و روزهای خوش و بد در نوبت هستند. در نهایت، امیدی به وصال معشوق دارد، اما همزمان از دردهای درونیاش نیز میگوید.
هوش مصنوعی: ای محبوب، دیگر بر من ستم نکن، زیرا از این پس به من آسیب بیشتری نمیزنی و برای من هیچ فایدهای نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: لبهای تو همچون زخمهایی هستند که دل من را میخراشند و از این زخمها همیشه خون جاری است. این وضعیت به قدری دردناک است که گویا نمک بر زخمهای من میپاشد و درد را بیشتر میکند.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر ظلم و روزگار پریشان و بیقرار است، پس بیجهت بر زحمات من افزوده نشو و بیمورد مرا عذاب نده.
هوش مصنوعی: زندگیام را با شور و شوق زندگی میکنم، زیرا دلزدهام از وجود خود و دیگران.
هوش مصنوعی: از این به بعد، باید منتظر بمانیم و ببینیم چه اتفاقی میافتد و دست ما در دامن صبر است.
هوش مصنوعی: دنیا همیشه یک شکل و یک حالت نمیماند، گاهی او را به شادی و خوشی میبینی و گاهی به تلخی و سختی.
هوش مصنوعی: با صبر، شرایط به گونهای دیگر خواهد شد، اما باید شخصی باشد که از این صبر بیشتر برخوردار باشد.
هوش مصنوعی: روزی به خواستههای دل تو دست پیدا میکنم، اما این کار به قیمت رنج و درد من خواهد بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شما را شرم باد از کردهٔ خویش
وزین کشته یلان افتاده در پیش
به قبرستان گذر کردم کم وبیش
بدیدم قبر دولتمند و درویش
نه درویش بیکفن در خاک رفته
نه دولتمند برده یک کفن بیش
حساب نسیههای کژ میندیش
چو زان حلوای نقد آن مرد درویش
مخور غم از برای امّت خویش
که هست از جرم ایشان فضل ما بیش
مرا گفتند مولانا چنین گفت
که جزو شعر خادم دید در پیش
چرا گندم همی بخشد فلانی
که نتواند شکستن نانک خویش
اگر ممدوح دیگر چون تو باشد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.