گنجور

 
کمال‌الدین اسماعیل

لشکر نوروز بصحرا رسید

موسم شادیّ و تماشا رسید

ز آمدن گل ببشارت ز پیش

عید رسید اینک و زیبا رسید

روزه شبانگاه بزد طبل کوچ

بر سر این طارم مینا رسید

بادة نوروز و گلشن همرهند

عید مبارک نه بتنها رسید

در چمن از بس خوشی و رنگ بوی

موکب گل یا برسد، یا رسید

باده بیاور که درین انتظار

جان پیاله بلب ما رسید

سرو چو زد دست در آزادگی

لاجرمش کار ببالا رسید

شاخ شکوفه ست ثریّا وزین

نعرۀ بلبل بثریّا رسید

لاله چو من خیمه بکهسار زد

تا بدلش آتش سودا رسید

داشت صبا بوی سر زلف یار

نیم شبان دوش چو اینجا رسید

آن همه آسایش و راحت چه بود؟

کز دم آن باد بدلها رسید

الحق از آنها که ز روی تم

پار بروی گل رعنا رسید

گفتم ازین پس نزند رای باغ

شکر که امسال بما وا رسید

بوی گل و نعرۀ بلبل ز باغ

چون سخن من بهمه جا رسید