گنجور

 
کمال‌الدین اسماعیل

گر ترا گویم که عاشق نیستم

یا ز جان یار موافق نیستم

از منت باور مبادا این سخن

زانک در این قول صادق نیستم

عاشقم، عاشق، بآواز بلند

پس که باشم من که عاشق نیستم؟

تو بحسن افزونی از عذرا و من

در غم تو کم ز وامق نیستم

عشق تو یکچند می کردم نهان

زانکه دانستم که لایق نیستم

آشکارا کردم اکنون راز خویش

وندرین دعوی منافق نیستم

هر که در عالم ترا عاشق شدند

من به از چندین خلایق نیستم