گنجور

کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۷۵

 

مژده ایدل که یار باز آمد

ترک چابک سوار باز آمد

غمزۀ او نیم مست برفت

با هزاران خمار باز آمد

بسته جانی هزار بر فتراک

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۷۶

 

سزد گر غنچه چون من دلخوش آمد

که گل سوی چمن شاد و کش آمد

بمطرب می دهد بلبل سه ضربه

که نقش عشرت از نرگس شش آمد

گل سوری ببستان بوتۀ زر

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۷۷

 

باد صبا بین که چها می کند

کس نکند آنچه صبا می کند

مست بگلزار رود بامداد

عربده با شاخ و گیا میکند

طیرة طفلان چمن می دهد

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۷۸

 

درد دل از حد گذشت و یار نداند

دل همه غم گشت و غمگسار نداند

شد ز ضعیفی تنم چنان که گر او را

گیری صد بار در کنار نداند

جان دهمش پای مزد تا ببرد دل

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۷۹

 

آه کان قاعدۀ وصل چنان هم بنماند

زان همه عیش و طرب نام و نشان هم بنماند

اشک من خود سپری بود و لیکن گه گاه

مددی بود ز خون دل و آن هم بنماند

جان بسی کدم و در سینه همی پروردم

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۸۰

 

رخ خوبت به قمر می ماند

ذوق لعلت به شکر می ماند

عقل با این همه دانایی خویش

چون ترا بیند در می ماند

اندرین عهد همانا فتنه

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۸۱

 

خبر گل بچمن می آرند

مژده جان وی تن می آرند

نقش بندان ربیعی آبی

با رخ کار چمن می آرند

نفس باد صبا پنداری

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۸۲

 

تا نگارم رای رفتن می زند

عشقش آتش در دل من می زند

هجر او خون دل من می خورد

وصل او می بیند و تن می زند

می خورم سیلیّ محکم از غمش

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۸۳

 

سحرگهان که گریبان آفتاب کشند

حریفکان صبوحی شراب ناب کشند

برون در بنشانند عقل و ایمانرا

چو در سراچۀ خلوت بلب شراب کشند

کنند زحمت هستی ز راه مستی دور

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۸۴

 

ای دل ترا گر آرزوی بیغمی کند

آن کن تو نیز موسم گل کاد می کند

دانی که آدمی چه کند وقت نو بهار؟

می خوارگی و عاشقی و خرّمی کند

خیزد ببانگ بلبل و خسبد میان گل

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۸۵

 

شاید که دل ز عشق قیامت همی کند

کش آرزوی آن قد و قامت همی کند

ابله کسی که روی ورا دید آشکار

وانگه مرا به عشق ملامت همی کند

تا فتنه شد رخ تو نهان گشت عافیت

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۸۶

 

یا رب! این بچّهٔ ترکان چه ز ما می‌خواهند؟

که همیشه دل ما را به بلا می‌خواهند

زلف پرچین ز چه بر زیر کله می‌شکنند؟

گر نه مان بسته ترا ز چین قبا می‌خواهند

روز اسب و زره و تیغ و کمر می‌طلبند

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۸۷

 

روی از آن خوبتر تواند بود؟

هان بگوئید اگر تواند بود

آنچنان نازک و چنان شیرین

لب نباشد، شکر تواند بود

تیر غمزه چو در کمان آرد

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۸۸

 

از گلبن زمانه مرا بهره خار بود

وزجانم روزگار نصیبم خمار بود

اکنون چه راحتست درین دور زندگی

چون شد بهر زه آنچه ز عمر اختیار بود؟

از حادثات دهر و جفاهای روزگار

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۸۹

 

هر شبی از سر شک من، دامن خاک تر شود

شاد شوم اگر ترا ، از غم من خبر شود

بی تو تنم ز لاغری، گشت برای صفت که گر

دست در آه من زند، تا بستاره برشود

هر سحری که آورد، باد نسیم زلف تو

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۹۰

 

هرکه به روی لعل شیرین تو فرمان می‌دهد

جان شیرین از بن سی و دو دندان می‌دهد

چشم بدمستت به زخم تیغ حاصل می‌کند

هر قراری کان سر زلف پریشان می‌دهد

شحنهٔ بازار عشقت بی‌محابا هر زمان

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۹۱

 

نیکویی بیش از آن نمی باید

فتنه اندر جهان نمی باید

راست اندازۀ دلم دارد

تنگ تر زان دهان نمی باید

لبکی داری آن چنان کانصاف

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۹۲

 

نگارم چو کرد گلستان بر آید

خروش دلم تا به کیوان برآید

چمان سرو در خاک پایش بغلتد

چو گرد چمن‌ها خرامان برآید

چو غنچه برآیم ز دل من هرآنگه

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۹۳

 

نام تو برم زبان بیاساید

یاد تو کنم روان بیاساید

در بر گیرم ترا سرا پایم

تا مغز در استخوان بیاساید

الّا غم تو نماند در عالم

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۹۴

 

بی تو مرا زندگی بکار نیاید

محنت هجر تو در شمار نیاید

در چمن وصل روی تو گل عیشم

پی مدد خون دل ببار نیاید

روز نباشد که آفتاب جهان سوز

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 
 
۱
۱۳۵۴
۱۳۵۵
۱۳۵۶
۱۳۵۷
۱۳۵۸
۶۴۶۲