گنجور

 
کمال‌الدین اسماعیل

یا رب! این بچّهٔ ترکان چه ز ما می‌خواهند؟

که همیشه دل ما را به بلا می‌خواهند

زلف پرچین ز چه بر زیر کله می‌شکنند؟

گر نه مان بسته ترا ز چین قبا می‌خواهند

روز اسب و زره و تیغ و کمر می‌طلبند

شب شراب و قدح و زیر و دوتا می‌خواهند

ده منی گرز چو از دست بمی اندازند

یک منی ساغر در حال فرا می‌خواهند

باز چون از پی بازی سوی میدان تازند

گوی و چوگان ز دل و قامت ما می‌خواهند

زلف چون چوگان دارند و زنخدان چو گوی

پس ز ما عاریت این هر دو چرا می‌خواهند؟

آفت هوش و روانند و بلای دل و دین

وآنگه ایشان را مردم به دعا می‌خواهند

اصلشان چون ز خطا باشد بر اصل خطا

لاجرم بوسه بها جزو خطا می‌خواهند

رایگانی به تو کی بوسه دهند؟ آن قومی

کز پی بچّهٔ خود شیربها می‌خواهند

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
خواجوی کرمانی

اهل دل پیش تو مردن ز خدا می خواهند

کشته ی تیغ تو گشتن بدعا می خواهند

مرض شوق تو بر بوی شفا می طلبند

درد عشق تو بامید دوا می خواهند

طلب هر کسی از وصل تو چیزی دگرست

[...]

سیف فرغانی

دردمندان غم عشق دوا می‌خواهند

به امید آمده‌اند از تو ترا می‌خواهند

روز وصل تو که عیدست و منش قربانم

هر سحر چون شب قدرش به دعا می‌خواهند

اندرین مملکت ای دوست تو آن سلطانی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه