رخ خوبت به قمر می ماند
ذوق لعلت به شکر می ماند
عقل با این همه دانایی خویش
چون ترا بیند در می ماند
اندرین عهد همانا فتنه
بسر کوی تو بر می ماند
چشم من بالب تو هر دو جهان
خشک می بازد و تر می ماند
با رخ خوبت تو در خانۀ من
اوّل شب بسحر می ماند
گفتی ار نایم و زحمت ندهم
این بیک چیز دگر می ماند
من ندانسته ام این شیوه ز تو
بطلب کاری زر می ماند
مگر از نازکی عارض تو
بر رخ از بوسه اثر می ماند
هر گه آیی بر من ، روز دگر
در همه شهر خبر می ماند
بوسه خود چیست؟ که بر چهرۀ تو
نقش تیزیّ نظر می ماند
بر من اکنون ز شمار غم تو
تیم جانی و بسر می ماند
هیچ دانی که چو آن بستانی
بر من او را چه قدر می ماند؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.