ادیب الممالک » دیوان اشعار » اضافات » شمارهٔ ۱۵ - آیین نصیری
از ربا و دروغ پرهیزد
قول خود با قسم نیامیزد
ادیب الممالک » دیوان اشعار » اضافات » شمارهٔ ۱۵ - آیین نصیری
نجس آن که شد که از دهان ریزد
با دروغ و دغل در آمیزد
ادیب الممالک » دیوان اشعار » منظومهها » در تقریظ شاهنامه و مثنویات و قطعات دیگر » شمارهٔ ۵ - ترجمه اشعار تیمور
لشکر صبر گریزد که چنین خواسته ایزد
ملک ری جمله به یغما رود و کس نستیزد
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۳ - در مذمت مخدرات و مسکرات
چون که عدل از میانه برخیزد
عقل وخیروصلاح بگریزد
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۲۳ - در وظیفهشناسی
مرد عارف ز صیت بگریزد
عاقل از ابلهان بپرهیزد
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۴۱ - داستان مهندسی که گنجخانه ساخت
آن که با شیر شرزه آمیزد
خون خود را به رایگان ریزد
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۵۵ - حکایت کسی که با پلنگ دوستی کرد و موشان را بیازرد
گر برآن زخم آید و میزد
خسته از جای برنمیخیزد
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۶۲ - صفت عدالت
جهل با ظلم خوش درآمیزد
دشمنی ها ازین میان خیزد
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۶۴ - حکایت گراز
لقمههایی کلان برانگیزد
خردههایی از آن فرو ریزد
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۷۹ - در ریاست سرپاس مختاری
یا چو آیرم زشه نپرهیزد
بخورد هرچههست و بگریزد
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۸۶ - گل و پروانه
بامدادان نسیم برخیزد
با گل نازنین درآمیزد
ملکالشعرا بهار » منظومهها » دل مادر » شکوهٔ عروس از مادر شوهر!
زن چو با مرد جوان آمیزد
زال باید ز میان برخیزد
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۳
بالای تو هرگه که ز جا برخیزد
صدگونه بلا به یکدیگر آمیزد
در حالت راستی چه خونها ریزد
اینجاست که راست فتنه میانگیزد
پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۲۷ - برگ گریزان
چو تیغ مهرگانی بر ستیزد
ز شاخ و برگ، خون ناب ریزد
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳ - ستاره صبح
چو آفتاب به شمشیر شعله برخیزد
سپاه شب به هزیمت چو دود بگریزد
عروس خاوری از پرده برنیامده چرخ
همه جواهر انجم به پای او ریزد
بجز زمرد رخشنده ستاره صبح
[...]
رهی معیری » چند قطعه » قطعهٔ ۳۲ - دل من
درون کلبه تنگی شبانگاه
ز آتشدان، به هرسو شعله خیزد
در آتش چوب تر همچون دل من
«سری سوزد، سری خونابه ریزد»
رهی معیری » ترانهها و نغمهها » شمارهٔ ۲۷ - من آن ناله بی اثرم
منم آن اشکی که بر خاک ره، فرو ریزد
منم آن خاری، که بر دامانی، نیاویزد