گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۶۳

 

زان خرمن گل حاصل ما دامن چیده است

زان سیب ذقن قسمت ما دست گزیده است

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز

تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

چون خضر شود سبز به هر جا که نهد پای

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۶۴

 

رخسار تو روز سیه ریش ندیده است

زلف سیهت مفلسی دل نکشیده است

بر برگ گلت گرد کسادی ننشسته است

دنبال خریدار، نگاهت ندویده است

ابروی تو پیوسته به خوبی گذرانده است

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۶۵

 

از عشق دلی نیست که زخمی نچشیده است

این سیل سبکسیر به هر کوچه دویده است

ای غنچه خندان به حیا باش که شبنم

آواز شکر خنده گل را نشنیده است

در بردن دل اینهمه تعجیل چه لازم؟

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۸۰

 

گل ز تیغ غمزه‌اش در خاک و خون غلتیده است

چشم خورشید از غبار خط او ترسیده است

اشک ما در چشم دارد گرد غربت بر جبین

گوهر ما در صدف داغ یتیمی دیده است

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۶۷

 

دل بی خیال طایر شهپر بریده است

بی فکر روح پای به دامن کشیده است

معیار آرمیدگی مجلس است شمع

تا دل بجاست وضع جهان آرمیده است

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۶۸

 

از پسته تو شور ملاحت چکیده است

صبح صباحت از گل رویت دمیده است

یارب ز چشم زخم خمارش نگاه دار

باغ از بنفشه سرمه مستی کشیده است

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۱۲

 

بس که بر آن پیکر سیمین قبا چسبیده است

هر که او را در قبا دیده است، عریان دیده است!

صائب تبریزی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۱۴۳

 

گل ندارد تاب دست انداز باد مهرگان

تا خزان آمد، دکان حسن را برچیده است

تا نباشی، یک قدم نتوان برون رفتن به سیر

بی تو، دل گاهی که از خود رفته، برگردیده است

ساغر عیشم که هرگز روی گردش را ندید

[...]

طغرای مشهدی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۵

 

بسکه ضعفم از نگاه او بخود بالیده است

در جهان نیستی یارب چسان گنجیده است

گشته نیلی از خط سبز آن بناگوش لطیف

رنگ برروی گلش، روزی مگر گردیده است؟

پیش او هرچند باشد پیش پا افتاده، لیک

[...]

واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۰

 

ندانم چه سان یال او دیده است

که بر خویشتن زلف پیچیده است؟!

واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۲

 

زگل زنبقش بیش خندیده است

بلی زعفران خورده روییده است

واعظ قزوینی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۲

 

موجه دریا ز شورم مصرع پیچیده است

در صدف گوهر ز اشکم معنی دزدیده است

از هوای گلشن چاک گریبان کسی

نکهت یوسف گل در پیرهن بالیده است

ناله خاموشی است تکرار فراموشی خوش است

[...]

اسیر شهرستانی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۴

 

در گلشنی که مقدم آن گل رسیده است

از روی باغ رنگ چو شبنم پریده است

نقاش دست و بازوی خود بوسه می زند

گویا کمان ابروی او را کشیده است

ننهاده پا به خانه آئینه از حجاب

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۰ - پوستین دوز

 

پوستین دوز امرد من دلبر سنجیده است

پوستین بره او گرگ باران دیده است

سیدای نسفی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۷

 

با اشک تا ز دیده به رویم چکیده است

دل عندلیب گلشن رنگ پریده است

دور از خرام سرو تو ماتم سراست باغ

هر لاله بسملی است که در خون تپیده است

آن بیخودی که محرم بزم وصال اوست

[...]

جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۱

 

تا تو رفتی صحن گلشن کشت آفت دیده است

نکهت گل در هوا ابری زهم پاشیده است

گرنه طاق ابرو مردانه اش را دیده است

از خجالت خویش را محراب چون دزدیده است

شیشهٔ افلاک ترسم بیند آسیب شکست

[...]

جویای تبریزی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۸

 

تا حیرت خرام تو سامان دیده است

چندین قیامت از مژه‌ام قد کشیده است

این ماو من‌کزاهل جهان سرکشیده است

از انفعال آدم و حوا دمیده است

آزادم از توهّم نیرنگ روزگار

[...]

بیدل دهلوی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
sunny dark_mode