مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۸۴ - منادی کردن سید ملک ترمد کی هر کی در سه یا چهار روز به سمرقند رود به فلان مهم خلعت و اسپ و غلام و کنیزک و چندین زر دهم و شنیدن دلقک خبر این منادی در ده و آمدن به اولاقی نزد شاه کی من باری نتوانم رفتن
گفت دلقک با فغان و با خروش
صاحبا در خون این مسکین مکوش
![مولانا](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/moulavi.gif)
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۸۶ - تدبیر کردن موش به چغز کی من نمیتوانم بر تو آمدن به وقت حاجت در آب میان ما وصلتی باید کی چون من بر لب جو آیم ترا توانم خبر کردن و تو چون بر سر سوراخ موشخانه آیی مرا توانی خبر کردن الی آخره
این سخن پایان ندارد گفت موش
چغز را روزی که ای مصباح هوش
![مولانا](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/moulavi.gif)
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۸۹ - حکایت شب دزدان کی سلطان محمود شب در میان ایشان افتاد کی من یکیام از شما و بر احوال ایشان مطلع شدن الی آخره
آن یکی گفت ای گروه فنفروش
هست خاصیت مرا اندر دو گوش
![مولانا](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/moulavi.gif)
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۹۲ - قصهٔ عبدالغوث و ربودن پریان او را و سالها میان پریان ساکن شدن او و بعد از سالها آمدن او به شهر و فرزندان خویش را باز ناشکیفتن او از آن پریان به حکم جنسیت و همدلی او با ایشان
باز اشهب را چو باشد خوی موش
ننگ موشان باشد و عار وحوش
![مولانا](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/moulavi.gif)
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۹۴ - آمدن جعفر رضی الله عنه به گرفتن قلعه به تنهایی و مشورت کردن ملک آن قلعه در دفع او و گفتن آن وزیر ملک را کی زنهار تسلیم کن و از جهل تهور مکن کی این مرد میدست و از حق جمعیت عظیم دارد در جان خویش الی آخره
وان دگر سوراخ کردی پهلوش
از جماعت گم شدی بیرون شوش
![مولانا](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/moulavi.gif)
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۹۴ - آمدن جعفر رضی الله عنه به گرفتن قلعه به تنهایی و مشورت کردن ملک آن قلعه در دفع او و گفتن آن وزیر ملک را کی زنهار تسلیم کن و از جهل تهور مکن کی این مرد میدست و از حق جمعیت عظیم دارد در جان خویش الی آخره
لیک جمعیت ندارد جان موش
بجهد از جانش به بانگ گربه هوش
![مولانا](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/moulavi.gif)
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۹۶ - باخبر شدن آن غریب از وفات آن محتسب و استغفار او از اعتماد بر مخلوق و تعویل بر عطای مخلوق و یاد نعمتهای حق کردنش و انابت به حق از جرم خود ثُمَّ الَّذینَ کَفَروا بِرَبِّهِمْ یَعْدِلونَ
تا اگر ابری بر آید چرخپوش
اندرین روزن بود نورش به جوش
![مولانا](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/moulavi.gif)
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۹۷ - مثل دوبین همچو آن غریب شهر کاش عمر نام کی از یک دکانش به سبب این به آن دکان دیگر حواله کرد و او فهم نکرد کی همه دکان یکیست درین معنی کی به عمر نان نفروشند هم اینجا تدارک کنم من غلط کردم نامم عمر نیست چون بدین دکان توبه و تدارک کنم نان یابم از همه دکانهای این شهر و اگر بیتدارک همچنین عمر نام باشم ازین دکان در گذرم محرومم و احولم و این دکانها را از هم جدا دانستهام
احول دو بین چو بیبر شد ز نوش
احول ده بینی ای مادر فروش
![مولانا](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/moulavi.gif)
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۹۷ - مثل دوبین همچو آن غریب شهر کاش عمر نام کی از یک دکانش به سبب این به آن دکان دیگر حواله کرد و او فهم نکرد کی همه دکان یکیست درین معنی کی به عمر نان نفروشند هم اینجا تدارک کنم من غلط کردم نامم عمر نیست چون بدین دکان توبه و تدارک کنم نان یابم از همه دکانهای این شهر و اگر بیتدارک همچنین عمر نام باشم ازین دکان در گذرم محرومم و احولم و این دکانها را از هم جدا دانستهام
که ترا از عین این عکس نقوش
حق حقیقت گردد و میوهفروش
![مولانا](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/moulavi.gif)
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۰۱ - رجوع کردن به قصهٔ آن پایمرد و آن غریب وامدار و بازگشتن ایشان از سر گور خواجه و خواب دیدن پایمرد خواجه را الی آخره
ما همه گوشیم کر شد نقش گوش
ما همه نطقیم لیکن لب خموش
![مولانا](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/moulavi.gif)
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۰۷ - دیدن ایشان در قصر این قلعهٔ ذات الصور نقش روی دختر شاه چین را و بیهوش شدن هر سه و در فتنه افتادن و تفحص کردن کی این صورت کیست
نه از طریق گوش بل از وحی هوش
رازها بد پیش او بی رویپوش
![مولانا](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/moulavi.gif)
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۱۲ - مقالت برادر بزرگین
آنچ پنجه سال بافیدی به هوش
زان نسیج خود بغلتانی بپوش
![مولانا](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/moulavi.gif)
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۱۳ - ذکر آن پادشاه که آن دانشمند را به اکراه در مجلس آورد و بنشاند ساقی شراب بر دانشمند عرضه کرد ساغر پیش او داشت رو بگردانید و ترشی و تندی آغاز کرد شاه ساقی را گفت کی هین در طبعش آر ساقی چندی بر سرش کوفت و شرابش در خورد داد الی آخره
آنچ آن را من ننوشم همچو نوش
کی دهم در خورد یار و خویش و توش
![مولانا](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/moulavi.gif)
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۳
خطا کردی به قول دشمنان گوش
که عهد دوستان کردی فراموش
که گفت آن روی شهرآرای بنمای
دگربارش که بنمودی فراپوش
دل سنگینت آگاهی ندارد
[...]
![سعدی](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/saadi.gif)
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۴
قیامت باشد آن قامت در آغوش
شراب سلسبیل از چشمه نوش
غلام کیست آن لعبت که ما را
غلام خویش کرد و حلقه در گوش
پری پیکر بتی کز سحر چشمش
[...]
![سعدی](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/saadi.gif)
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۵
یکی را دست حسرت بر بناگوش
یکی با آن که میخواهد در آغوش
نداند دوش بر دوش حریفان
که تنها مانده چون خفت از غمش دوش
نکوگویان نصیحت میکنندم
[...]
![سعدی](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/saadi.gif)
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۶
رفتی و نمیشوی فراموش
میآیی و میروم من از هوش
سحر است کمان ابروانت
پیوسته کشیده تا بناگوش
پایت بگذار تا ببوسم
[...]
![سعدی](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/saadi.gif)
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۷
گر یکی از عشق برآرد خروش
بر سر آتش نه غریب است جوش
پیرهنی گر بدرد ز اشتیاق
دامن عفوش به گنه بربپوش
بوی گل آورد نسیم صبا
[...]
![سعدی](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/saadi.gif)
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۹
گویند مرا صوابرایان به هوش
چون دست نمیرسد به خرسندی کوش
صبر از متعذر چه کنم گر نکنم
گر خواهم و گر نخواهم از نرمهٔ گوش
![سعدی](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/saadi.gif)