گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۰۸

 

تا شد ز مطلع غیب خورشید حسن طالع

عشاق بینوا را مسعود گشت طالع

ما از جهان ملولیم از خویش و غیر فارغ

گشته به نیم جرعه در کنج دیر قانع

ساقی، بیار جامی کز خود رهم زمانی

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ١٠٢ - قصیده عینیه

 

چگویم ازین روزگار مخادع

چه آمد رهی را بروی از وقایع

بصد قرن یک شمه نتوان بیان کرد

که از دور گردون چها گشت واقع

چنان کوکب سعد من گشت غارب

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵١٧

 

بدوستی که نیاید امیدها همه راست

نه نیز هر چه بترسند از آن شود واقع

چو در میانه هر دو بلا شبی باشد

چه داند آنکه چه سازد بصبحدم صانع

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » اشعار عربی » شمارهٔ ١٠ - ترجمه

 

بدوستی که نیاید امیدها همه راست

نه هر چه نیز بترسند از آن شود واقع

چو در میانه مرد و بلا شبی باشد

چه داند او که چه سازد بصبحدم صانع

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ٣ - ترجیع بند تهنیت عید و مدح امیر توکال قتلغ

 

مه عید از افق چون گشت طالع

مکن اوقات خویش ای دوست ضایع

بنقد امروز عشرت کن که فردا

که داند تا چه خواهد گشت واقع

یقین میدان که سعد و نحس گیتی

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ١ - کارنامه

 

جوانی باشد او بس با تواضع

بصنعت ماهر اما بی تصنع

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ١٠ - مثنوی دیگر

 

فتاده تا ابد سر مست و قانع

چشیده زین می پر شور و نافع

ابن یمین
 

شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب سوم » بخش ۳ - حق الیقین

 

هستی ونیستی بدو راجع

هم ز تقدیر معطی و مانع

شیخ محمود شبستری
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » قصاید » شمارهٔ ۳۲ - فی مدح الصاحب الاعظم غیاث الدین محمد رشید بردالله مضجعه

 

مررنا بجرعآء و النجم یلمع

راینا محیا کبدر تبرقع

به وقتی که بودیم با کاروانی

رخ آورده در راه و دل سوی مزمع

چو ما در رسیدیم در می فکندند

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » قصاید » شمارهٔ ۳۳ - فی مدح الصاحب الاعظم الاعدل الاکرم خواجه برهان الدین فتح الله

 

ای رای جهانتاب ترا چرخ متابع

وی حکم جهانگیر ترا دهر مطاوع

سیاره بتقبیل جنابت متعطّش

چون قافله ی بادیه بر شرب مصانع

دینار ز بیم کف زر بخش تو صامت

[...]

خواجوی کرمانی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۶ - دیدن جمشید، خورشید را اندر خواب

 

بتی رعنا و کش، ماه مقنع

چو مه بر جبهه اکلیلش مرصع

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۰۰ - بازگشت جمشید به روم و دامادی او

 

نشست آن آفتاب شام رقع

به پیروزی در آن برج مرصع

سلمان ساوجی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴۸

 

به غیر سوز و گدازیم چاره نیست چو شمع

نزار و زارم و گریان ز غم میانه جمع

فراغتی ز من و حال زار من داری

مگر نمی رسدت حال زار بنده به سمع

اگرچه کرد غم هجر دوست قلع مرا

[...]

جهان ملک خاتون
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » مثنویات » شمارهٔ ۲

 

ایام حیات کرده ضایع

نایافته ره به صنع صانع

نسیمی
 

ابن حسام خوسفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۰

 

تا شمعِ جمالِ تو برافروخت به مَجمَع

بنشست شعاعِ نظرِ شمع مُشَعشَع

خورشید ز رخسار تو در عین حجاب است

تا باز شد از پرتو رخسار تو بُرقع

واعظ فزع روز قیامت که بیان کرد

[...]

ابن حسام خوسفی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۹۴

 

تا کوکب جمالش در زمانه لامع

بهر مشعله داریش خورشید گشته طالع

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۹۴

 

تا قرص ماه نان شد در روی سفره طالع

بر آفتاب شد تنگ گردون که هست واسع

چون شاه خربزه شد ناگه عیان به بازار

بنگر خیار پیشش چون گشته است راکع

در اشتیاق بریان ای نان شیر پرور

[...]

صوفی محمد هروی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۸

 

حدیث ماه رخت شد تمام در مطلع

کشیده قصه زلفت دراز تا مقطع

به وصف روی تو یک بیت اگر به هم بندم

شود گشاده ز رحمت دری به هر مصرع

مرا بس اینکه شوم منتفع ز مشرب عشق

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۸

 

آفتابی تو و اعیان وجودت مطلع

پیش عارف لقبت واجب ممکن برقع

عاشقان کز تو به خورشید رخان خرسندند

قنعوا منک بادنی لمعات تلمع

عشق ورزان که نه در عشق تو جان باخته اند

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۹

 

جبین نظم حسن رخت راست مطلع

دو ابرو ز مطلع فروتر دو مصرع

چنان می درخشد زبرقع جمالت

که شد رشته نور هر تار برقع

فتد بخیه بر رو چو از پرده پوشی

[...]

جامی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۱۴
sunny dark_mode