تا شد ز مطلع غیب خورشید حسن طالع
عشاق بینوا را مسعود گشت طالع
ما از جهان ملولیم از خویش و غیر فارغ
گشته به نیم جرعه در کنج دیر قانع
ساقی، بیار جامی کز خود رهم زمانی
مگذار تا گذارم بی باده عمر ضایع
جز جام تو ننوشند عشاق در خرابات
جز نام تو نگویند زهاد در صوامع
چون قیل و قال هر کس با مست در نگیرد
در حق ما نباشد پند فقیه نافع
حال درون پر خون از خلق چون بپوشم
چون کرد پیش مردم اشکم بیان واقع
بگذر ز خویش خسرو، گر وصل یار جویی
زان رو که نیست جز تو در راه وصل مانع
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و بیحوصلگی در زندگی است. شاعر به نور خورشید که نماد زیبایی و عشق است اشاره میکند و میگوید که عشق باعث خوشبختی عاشقان میشود. او از خستگی و ناامیدی خود در این دنیا سخن میگوید و به دنبال یک لحظه سرخوشی و رهایی از این دردهاست. در نهایت، شاعر تاکید میکند که تنها در عشق و وصال معشوق میتوان به معنای واقعی زندگی دست یافت و هرگونه نصیحت دینی در این زمینه بیفایده است.
هوش مصنوعی: با ظهور خورشید زیبایی از عالم غیب، سرنوشت عاشقان بیچاره به خیر و خوشبختی تغییر کرد و برای آنها خوششانسی به وجود آمد.
هوش مصنوعی: ما از دنیا خستهایم و از خود و دیگران بینیاز شدهایم و تنها با کمی از آنچه داریم در گوشهای از دیر (مکانی مذهبی) راضی و قانع هستیم.
هوش مصنوعی: ای ساقی، جامی به من بده که لحظهای بدون آن نمانم تا عمرم در بینوشی تباه نشود.
هوش مصنوعی: به جز جام تو، هیچ عاشقی در میخانهها نمینوشد و تنها نام توست که زاهدان در نمازخانهها بر زبان میآورند.
هوش مصنوعی: هر کسی که در صحبتهای بیهوده و بحثهای بیپایه شرکت کند، بر ما تأثیری ندارد. نصیحتهای فقیه هم در این مورد سودی نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: درونم پر از درد و گناه است، اما چطور میتوانم این حال را از دیگران پنهان کنم؟ وقتی که در برابر مردم اشکم حقیقت وجودم را فاش میکند.
هوش مصنوعی: اگر به دنبال وصال و دیدن معشوق هستی، باید از خودت بگذری و از موانع کنار بروی، چون جز خودت هیچ چیز دیگری در مسیر وصال وجود ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای صاحبی که گردون گرد از جهان برآرد
گر یک نفس نباشد در حفظ تو طبایع
از حضرت تو لفظی وز نه فلک معانی
از خامهٔ تو حرفی وز صد کتب شرایع
کلک وانا ملت را زیبد که هست و باشد
[...]
از مهر گشت ماهی در اوج حسن طالع
خورشید مشتری شد ما را به حسن طالع
چون اختر سعادت تابنده گشت ماهی
در برج استقامت مسعود گشت راجع
دیدم به خواب مه را، گفتم که دلبر آمد
[...]
تا قرص ماه نان شد در روی سفره طالع
بر آفتاب شد تنگ گردون که هست واسع
چون شاه خربزه شد ناگه عیان به بازار
بنگر خیار پیشش چون گشته است راکع
در اشتیاق بریان ای نان شیر پرور
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.