گنجور

 
 
 
ابن یمین

بدوستی که نیاید امیدها همه راست

نه نیز هر چه بترسند از آن شود واقع

چو در میانه هر دو بلا شبی باشد

چه داند آنکه چه سازد بصبحدم صانع

جهان ملک خاتون

به غیر سوز و گدازیم چاره نیست چو شمع

نزار و زارم و گریان ز غم میانه جمع

فراغتی ز من و حال زار من داری

مگر نمی رسدت حال زار بنده به سمع

اگرچه کرد غم هجر دوست قلع مرا

[...]

جامی

حدیث ماه رخت شد تمام در مطلع

کشیده قصه زلفت دراز تا مقطع

به وصف روی تو یک بیت اگر به هم بندم

شود گشاده ز رحمت دری به هر مصرع

مرا بس اینکه شوم منتفع ز مشرب عشق

[...]

فیض کاشانی

ز وصل تو نتوان شد به گفتگو خرسند

چگونه فیض توان صبر از عیان به سماع

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فیض کاشانی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه