لیک اندر عمل ز خوی درشت

دست ضحاک را ببسته به پشت

بخت شوریده رهنمایش گشت

روز جمعه به قهوه‌خانه گذشت

نیست در نیکیش امید بهشت

زان که باشد به طبع نیک سرشت

چند روزی ‌از این حدیث گذشت

خانم از رنج و غصه ناخوش گشت

چون ‌ز حبس ‌جوان ‌سه سال گذشت

مدت حبس او ، به آخر گشت

کرد ازین انقلاب‌های درشت

عامه بر مردم کلیسا پشت

تیر و مرداد هم به بنده گذشت

مدت حبس من تمام نگشت

ماه دی جمله این‌چنین بگذشت

ماه بهمن هوا ملایم گشت

ظلم اشرف ز حد و مر بگذشت

عملش در زمانه شایع گشت

هفتصد بد به سال و پنجه و هشت

کاشرف خر اسیر ترکان گشت

خانهٔ خاص و عام ویران کشت

همهٔ خانه‌ها خیابان گشت

بر آزادمرد لیک درشت

تیغی از ناسزاگرفته به مشت

گل شب بوش پُر پَر و پرپشت

یاسش انبوه و اطلسیش درشت

تا دمد خوشهٔ حلال از دشت

من مسکین حرام خواهم گشت

بست‌عرب‌دست‌عجم‌را به پشت

هرچه توانست از آن قوم کشت

باچنین‌قلب‌وچنین‌لطف‌وگذشت

می‌توان‌بر دوجهان سلطان گشت

چنین گفت در گات‌ها زردهشت

که بر دیو ریمن نمایید پشت

به نیکو منشت و گوشت و کنشت

بیارای خود را چو خرم بهشت

به «‌بهمن‌» کنی جامه‌ها نوبرشت

پرستش کنی روز «‌اردی‌بهشت‌»

لله الحمد که تهران بود آزرم بهشت

ملت از هر جهت آسوده چه زیبا و چه زشت

اغنیا مشفق و با عاطفه و پاک سرشت

فقرا را نبود بستر و بالین از خشت