گنجور

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » تفکر در خلقت فضا و کرات آسمانی

 

یکی حرف سعادت نقش بسته

یکی سر رشته دولت گسسته

ملا احمد نراقی
 

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۱۹

 

چو مرغی بینمت پرها شکسته

به بند غم دو پایت سخت بسته

قائم مقام فراهانی
 

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۳۳

 

کند محکم دگر عهد شکسته

ببندد رشته ای کز هم گسسته

قائم مقام فراهانی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۴۶

 

در طرف وادی آن صید بسته

از ناف تا حلق مجروح و خسته

صد قبضه تیغش بر دل نشسته

صد جعبه تیرش در تن شکسته

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مثنویات » خلاصة الافتضاح » بخش ۱

 

سرش صد جا ز زخم سنگ خسته

تنش چون کهنه تابوتی شکسته

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مثنویات » خلاصة الافتضاح » بخش ۳ - حکایت

 

به بستر تکیه زد نالان و خسته

جگر خون عارف گردن شکسته

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مثنویات » خلاصة الافتضاح » بخش ۳ - حکایت

 

حریف جنده باز از دام رسته

مرا در پیش سرها سر شکسته

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مثنویات » خلاصة الافتضاح » بخش ۵ - حکایت

 

تنم گل گل ز ضرب چوب خسته

سرم بین تا چسان محکم شکسته

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مثنویات » خلاصة الافتضاح » بخش ۵ - حکایت

 

از آن پس کوچه های پیش بسته

که هرکس دیده پیشش پس نشسته

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مثنویات » خلاصة الافتضاح » بخش ۶ - حکایت

 

لجام عمرم ار خواهی گسسته

دوال آن به میخ نعل بسته

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مثنویات » خلاصة الافتضاح » بخش ۶ - حکایت

 

که ای در گوشه غم زار و خسته

غبار حسرتت بر رخ نشسته

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مثنویات » خلاصة الافتضاح » بخش ۷

 

دریغ آن گوشت کوبیدن نشسته

دریغ آن غمزه های جسته جسته

یغمای جندقی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳۷

 

یک پشته مشک تاتار بر دوش خویش بسته

در چین هر شکنجش چین و ختن شکسته

دزدیده بین برویش کز سحر چشم جادو

راه نظر بمردم از تیر غمزه بسته

نه دل بدست آید نه دلبرم چه سازم

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶ - وله ایضاً

 

مائیم ز قید هر دو عالم رسته

جز عشق تو بر جمله در دل بسته

المنة لله که شدیم آخر کار

‌‌پیوسته بجانان و ز جان بگسسته

حکیم سبزواری
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش سوم » بخش ۵۰ - علامت مردخدا

 

از نیک وبد زمانه رسته

قیدهمه چیز را شکسته

بلند اقبال
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱

 

بس مرکب صحرائی بی‌صاحب خسته

بودند دوان هر طرف افسار گسسته

وان قوم بماننده افواج شکسته

هر سوی روان سوی عدم دست به دسته

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۸۶ - مجمع‌الاهواء

 

بموئی بسته از دلهای خسته

شکسته بسته هر سو دسته دسته

صفی علیشاه
 
 
۱
۲۳
۲۴
۲۵
۲۶
۲۷
sunny dark_mode