هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۲۷ - مناظرهٔ تیر و کمان با یکدیگر
داری از دست سرکشی کردن
طوق و زنجیر و بند در گردن
هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۳۶ - رفتن شاهزاده به دیدن درویش
گفت سیر آمدم ز غم خوردن
خواب بر من حرام جز مردن
هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۳۹ - رفتن شاه پیش گدا و بشارت تختنشینی
گفت از بهر بندگی کردن
خواهمش طوق کردن در گردن
هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۳۹ - رفتن شاه پیش گدا و بشارت تختنشینی
من و خونابهٔ جگر خوردن
هر زما حسرت دگر بردن
هلالی جغتایی » صفات العاشقین » بخش ۱۸ - باب ششم در شجاعت که دست مردی گشادنست و پای مردانگی پیش نهادن
بیک دم عالمی را فتح کردن
به از ننگ همه عالم بگردن
هلالی جغتایی » صفات العاشقین » بخش ۲۴ - باب نهم در تواضع که از سرگذشتنست و سر بخاک نیاز افگندن
چو شیطان سر کشید از سجده کردن
فتاد از لعنتش طوقی بگردن
هلالی جغتایی » صفات العاشقین » بخش ۳۷ - حکایت آن دو عاشق که یکی از قناعت سر برافراخت ودیگری از طمع خود را از پای در انداخت
چو آهو گردنی در جلوه کردن
کشیده باج او آهو بگردن
هلالی جغتایی » صفات العاشقین » بخش ۳۹ - حکایت عاشقانی که از غایت سودای عشق از آفت قحطی و تنگی باز رستند و پریشانی بخاطر ایشان راه نیافت
نه یاد خواب و نه یارای خوردن
نه فکر عمر و نه سودای مردن
وحشی بافقی » دیوان اشعار » مثنویات » از نامهٔ پرسوز و گدازی که شاعر شوریده دل به دلدار سفر کردهٔ خود نگاشته است
پی دفع جنون خویش کردن
حمایل سازی آن خط را به گردن
وحشی بافقی » ناظر و منظور » بیان خوابی و اظهار اضطرابی که ناظر را از راز پنهان از بیصبری خبر داده و داغ ناصبوریش بر جگر نهاده و حکایت مفارقت و شکایت مهاجرت
به شوخی دیده را نادیده کردن
به تندی از بر عاشق گذردن
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳۸ - در بیان وصل و هجران نکویان و رفتن شیرین به تماشای بیستون
رهد عطشان ز مردن آب خوردن
بجز یک جا که بهتر تشنه مردن
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳۹ - پاسخ دادن شیرین فرهاد را
گرفته گردنت در عشوه کردن
به شوخی خون سد بی دل به گردن
شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت اول » بخش پنجم - قسمت اول
خانه در سوی انزوا کردن
رو بدیوار عزلت آوردن
نوعی خبوشانی » مثنوی سوز و گداز » بخش ۱۳ - آمدن شاهزاده بر سر دختر و منع نمودن او را بار دیگر
که نتوانی قدم بر جان فشردن
ز شوق زندهٔ جاوید مردن
فصیحی هروی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۶ - بثالشکوی و مدح بهاءالدین
عاشقی چیست بی اجل مردن
خون خود را به آرزو خوردن
کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳ - تعریف اکبرآباد و باغ جهان آرا
نمی گردد تنک خلقش ز بردن
که دریا کمی نمی گردد ز خوردن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۶۰
چند دندان تأمل به جگر افشردن؟
چون صدف اشک فرو خوردن و گوهر کردن
چون قلم تا سر خود را ننهی بر کف دست
نتوان وادی خونخوار سخن سر کردن
تا قدم دایره سان بر سر خود نگذاری
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۲۱
گر محو ز خاطر شود اندیشه مردن
ممکن بود از دل غم صدساله ستردن
هر مایده از خوردن بسیار شود کم
جز مایده غم که شود بیش ز خوردن
ابرام محال است به امساک برآید
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۹۷
توان به خامشی از عمر کام دل بردن
دراز می شود این رشته از گره خوردن