روز دیگر که با هزار شکوه
رخ نمود آفتاب از سر کوه
سر زد از جیب کوه چشمهٔ نور
شد عیان معنی تجلی طور
شاه از خواب صبحدم برخاست
رخ چو خورشید چاشتگه آراست
به هوای خرام و جلوهگری
جانب کوه شد چو کبک دری
با حریفان دوش کردی خطاب
گفت بیتابم از خمار شراب
هیچ کس همعنان من نشود
در سخن همزبان من نشود
شاه چو این بهانه پیش آورد
رو به سوی گدای خویش آورد
مرکب ناز تاخت بر سر او
همچو جان جا گرفت در بر او
نظر لطف سوی او بگشاد
لب شیرین به گفتگوی او بگشاد
گفتش ای از می وفا سرمست
روز و شب هیچ خورد و خوابت هست؟
گفت سیر آمدم ز غم خوردن
خواب بر من حرام جز مردن
باز گفتش که روز حال تو چیست؟
در چه فکری شب و خیال تو چیست؟
گفت روزم دو دیده پرخونست
حال شب را چه گویمت که چونست؟
باز گفتش که چون شبت سیهست
در شب تیره مشعل تو مهست
گفت شب تا سحر ز شعلهٔ آه
هر دم آتش زنم به مشعل ماه
باز گفتش که کیست محرم تو؟
تا شود گاه کاه همدم تو؟
گفت جز آه سرد نیست کسی
تا به او همنفس شوم نفسی
باز گفتش که در ضمیر تو چیست؟
حاصل عمر دلپذیر تو چیست؟
گفت غیر از تو نیست در دل من
غیر ازین خود مباد حاصل من
همچنین حسب حال میگفتند
در جواب و سوال میگفتند
چون به هم شرح راز خود کردند
عرض راز و نیاز خود کردند
شاه را شد هوای منزل خویش
ماند درویش خسته با دل ریش
باز فردا شه سعادتمند
سایهٔ لطف بر گدا افکند
همچنین چند روز پی در پی
گذر افتاد شاه را بر وی
شاه چون سوی او گذشت بسی
گفت این قصه با رقیب کسی
مدعی باز حیلهای انگیخت
که ز هم رشتهٔ وصال گسیخت
روز دیگر رقیب دشمنروی
روی با شاه کرد آن بدخوی
گفت شاها دگر بهار گذشت
وقت صحرا و لالهزار گذشت
چند بینیم وحش صحرا را
نیست الفت به وحشیان ما را
جای در شهر کن که آنجا به
سگ شهر از غزال صحرا به
شه باشد نکوترین جهان
شهر باشد مقام پادشاهان
جاه یوسف ز مصر حاصل شد
مصطفی را مدینه منزل شد
در و دیوار و کوی شهر مدام
سایه افگنده بر خواص و عوام
خانهها همچو خانهٔ دیده
منزل مردم پسندیده
بس که افسانه و فسون پرداخت
شاه را سوی شهر مایل ساخت
باز درویش در فراق بماند
دل پر از درد اشتیاق بماند
روی در حالتی غریب آورد
این بلا بر سرش رقیب آورد
هیچ کس را غم رقیب مباد
دوری از صحبت حبیب مباد
نیست مقصود بیکسان غریب
غیر وصل حبیب و مرگ رقیب
وصل جانان بود ز جان خوشتر
لیک مرگ رقیب از آن خوشتر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون بیامد بوعده بر سامند
آن کنیزک سبک زبام بلند
برسن سوی او فرود آمد
گفتی از جنبشش درود آمد
جان سامند را بلوس گرفت
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
نیست سیماب و آب و هست درو
صفوت آب و گونه سیماب
نه سطرلاب و خوبی و زشتی
[...]
ثقة الملک خاص و خازن شاه
خواجه طاهر علیک عین الله
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
نور او نور یوسف چاهی است
[...]
ابتدای سخن به نام خداست
آنکه بیمثل و شبه و بیهمتاست
خالق الخلق و باعث الاموات
عالم الغیب سامع الاصوات
ذات بیچونش را بدایت نیست
[...]
الترصیع مع التجنیس
تجنیس تام
تجنیس تاقص
تجنیس الزاید و المزید
تجنیس المرکب
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.