گنجور

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۱۱ - شکایت از پیری

 

جوانی نوبهار زندگانیست

حقیقت زندگانی خود جوانیست

سلمان ساوجی
 

عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰

 

مرا ز وصل تو حاصل به جز تمنا نیست

خیال زلف تو بستن خلاف سودا نیست

وفا ز عهد تو میجست دوش خاطر من

جواب داد که خود این متاع با ما نیست

بسی بگفتمت ایدوست هست رای منت

[...]

عبید زاکانی
 

عبید زاکانی » عشاق‌نامه » بخش ۲۵ - در صفت حال

 

در این کشتی که نامش زندگانیست

نفس را پیشه در وی بادبانیست

عبید زاکانی
 

عبید زاکانی » عشاق‌نامه » بخش ۲۵ - در صفت حال

 

رخ خوبی و چشم دلستانیست

قد شوخی و زلف نوجوانیست

عبید زاکانی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۶

 

روز گاریست که هیچ نظری با ما نیست

وین شب فرقت ما را سحری پیدا نیست

با تو سوز دل عشاق مگر در نگرفت

زانکه هیچت به جگر سوختگان پروا نیست

مفتی شرع که از روی تو منعم فرمود

[...]

کمال خجندی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۷

 

هر چند دلارام مرا مهر و وفا نیست

یک لحظه خیالش ز من خسته جدا نیست

آن یار جفاپیشه اگر ترک وفا کرد

میلش سوی یاران وفادار چرا نیست

گفتم که برد نزد دلارام پیامی

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۸

 

به دردم غیر وصل تو دوا نیست

چرا با ما تو را جز ماجرا نیست

ترا گر مهر ما نبود مرا هست

تو را صبر ار بود از من مرا نیست

وفا گر نیست جانا در دل تو

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۹

 

جهان را باز ایام جوانیست

سر سودای عیش و کامرانیست

صبا بگذر شبی در کوی یارم

بگویش با توأم رازی نهانیست

چو خضرم طالب سرچشمه ی نوش

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۰

 

دلم ز روی چو خورشید تو شکیبا نیست

چرا که خوشتر از آن در جهان تماشا نیست

تو سرو جان و جهانی و ما فتاده ی خاک

بگو به کوی که میلت چرا سوی ما نیست

بیا و روز جوانی به باد غصّه مده

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۱

 

ترا در دل مگر مهر و وفا نیست

و یا آیین تو غیر از جفا نیست

مرا دردیست در دل از فراقت

که جز وصل دلارامش دوا نیست

مکن زین بیش دوری از بر ما

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۲

 

آخر ز چه رو در دل تو مهر و وفا نیست

با ما ز چرا ای دل و دین غیر صفا نیست

دردیست در این دل ز غم عشق تو جانا

کاو را بجز از شربت وصل تو دوا نیست

آخر تو بجو در همه آفاق خدا را

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۳

 

جز بوی سر زلف تو با باد صبا نیست

...........................................ا نیست

خون شد دل مسکین من اندر غم رویت

اندر دل خوبان جفاپیشه وفا نیست

از دست ربایند دل خلق جهانی

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۶

 

ما را به غم عشق تو دردست دوا نیست

فریاد دلم رس که بدین نوع روا نیست

گفتم که رساند ز من خسته پیامی

چون محرم رازم بجز از باد صبا نیست

ای باد صبا عرضه کن احوال دلم را

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۷

 

در درد تو بر دلم دوا نیست

دریاب که این چنین روا نیست

ای دوست خیال مهر رویت

از دیده ی ما دمی جدا نیست

حال دل ریش با که گویم

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۸

 

هیچ شب نیست که در کوی غمت غوغا نیست

در فراق رخ تو دیده ما دریا نیست

سر و جانی تو، بود جای تو در دیده ی ما

از چه روی است بگو تا نظرت با ما نیست

شب دیجور فراق تو مرا محرم راز

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۹

 

کدام دیده به دیدار یار بینا نیست

کدام نطق به اوصاف یار گویا نیست

اگرچه حور و قصورند در بهشت برین

به چشم عاشق بیچاره بی تو زیبا نیست

هزار سرو اگر در میان بستانست

[...]

جهان ملک خاتون
 

حافظ » قطعات » قطعه شمارهٔ ۲

 

سرای مدرسه و بحثِ عِلم و طاق و رَواق

چه سود، چون دلِ دانا و چشمِ بینا نیست؟

سرای قاضی یزد اَرچه منبعِ فضل است

خلاف نیست که عِلمِ نظر در آن‌جا نیست

حافظ
 

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹

 

کس نیست که افتادهٔ آن زلفِ دوتا نیست

در رهگذرِ کیست که دامی ز بلا نیست

چون چشمِ تو دل می‌برد از گوشه نشینان

همراهِ تو بودن گُنَه از جانب ما نیست

روی تو مگر آینهٔ لطفِ الهیست

[...]

حافظ
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۵

 

در این در به جز ما آشنا نیست

به نزد آشنا خود عین ما نیست

گمان کج مبر بشنو ز عطار

که هر کو در خدا گم شد جدا نیست

نه قربست و نه بعد آنجا که مائیم

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۷

 

هرچه امروز حاصل ما نیست

طلب آن مکن که فردا نیست

گر در اینجا ندیده ای او را

رؤیت او تو را در اینجا نیست

حق به حق بین که ما چنین دیدیم

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 
 
۱
۷
۸
۹
۱۰
۱۱
۱۸
sunny dark_mode