گنجور

 
جهان ملک خاتون

دلم ز روی چو خورشید تو شکیبا نیست

چرا که خوشتر از آن در جهان تماشا نیست

تو سرو جان و جهانی و ما فتاده ی خاک

بگو به کوی که میلت چرا سوی ما نیست

بیا و روز جوانی به باد غصّه مده

که حال گردش این چرخ پیر پیدا نیست

غم جهان مخور ای دل که نیست بایستم

مراد هیچ کس اندر جهان مهیا نیست

به بوسه ای بنوازم به لطف خویش شبی

مرا ز لعل لبت بیش از این تمنّا نیست

دو روزه عمر که داری مخور غم امروز

از آن جهت که کسی را امید فردا نیست

مرا به نور تجلیست دیده ی بینا

زبان ببند که بر ذکر دوست گویا نیست

ز درد عشق تو ای دوست هر شب از دیده

که گفت با تو جهان در میان دریا نیست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
انوری

ز مردمان مشمر خویش را به هیات و شکل

که مردمی نه همین هیکل هیولا نیست

به حسن ظاهر و باطن مسلمت نکنند

که این دو هم ز صفتهای روح حیوانیست

وگر تو گویی نطقست مر مرا گویم

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

بزرگوارا دانی که نه ز تقصیرست

اگر دعا گو بر درگه تو پیدا نیست

ز روی ظاهر و صورت رهی گر آنجا نیست

رواست؛ زانکه بصورت رهی گرانجا نیست

مجد همگر

تو را چو در همه عالم به حسن یکتانیست

ازان به حال منت هیچگونه پروا نیست

تو را به ماه درخشنده نسبتی نکنم

که ماه را رخ گلگون و چشم شهلا نیست

غریب نیست که روی تورشک خورشید است

[...]

سعدی

شهی که پاس رعیت نگاه می‌دارد

حلال باد خراجش که مزد چوپانیست

وگر نه راعی خلق است زهرمارش باد

که هر چه می‌خورد او جزیت مسلمانیست

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
ابن یمین

بحسن روی تو خورشید عالم آرانیست

بلطف رسته دندان تو ثریا نیست

توئی چو سرو ولی سرو ماهرخ نبود

توئی چو ماه ولی ماه سرو بالا نیست

ز جان غلام قد همچو سرو آزادت

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از ابن یمین
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه