جز بوی سر زلف تو با باد صبا نیست
...........................................ا نیست
خون شد دل مسکین من اندر غم رویت
اندر دل خوبان جفاپیشه وفا نیست
از دست ربایند دل خلق جهانی
وانگاه به سر بار بجز جور و جفا نیست
جز مهر و وفا در دل ما نیست همانا
جز جور و ستم قاعده شهر شما نیست
بیداد مکن بر دل عشاق از این بیش
زیرا که ز حد بردن بیداد روا نیست
بالات بلاییست نه بالاست خدا را
کس نیست به عهدت که گرفتار بلا نیست
از خاطرت ای دوست فراموش نشاید
آن بنده که از یاد تو یک لحظه جدا نیست
دل برد ز دستم صنم و قصد جفا کرد
رحمش به من خسته و شرمش ز خدا نیست
چون خاک رهت گشته ام ای سرو گل اندام
میلت سوی ما از چه سبب چون و چرا نیست
هر چند ترا برگ و هوای دگران است
از خان وصال تو مرا برگ و نوا نیست
سلطان جهانی و به خیل تو گداییم
آخر ز چه رویت نظری سوی گدا نیست
چون روی بپیچید ز من هاتف جان گفت
احوال جهان پیش تو بی روی و ریا نیست
ای سرو روان راست بگو تا ز چه معنی
ما را به وصال تو نیازست و ترا نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی عشق و معشوقهای است که شاعر به شدت به او علاقمند است. او میگوید که جز عطر موهای معشوقهاش و عشق واقعی چیزی دیگری برایش معنی ندارد. دلش در غم چهرهی او خونین است و احساس میکند که در دنیای عشق تنها جور و جفا وجود دارد. شاعر به معشوقهاش نصیحت میکند که بر دل عاشقان بیشتر ظالمی نکند و به او یادآوری میکند که نباید او را فراموش کند. او خود را همچون خاک پای محبوبش میداند و احساس میکند که در عشق به او تنها است. در نهایت از معشوقهاش میخواهد توضیح دهد که چرا به وی توجه نمیکند، در حالی که او به وصالش نیازمند است. شاعر به زیبایی و درد عشقش اشاره میکند و از دوری معشوق رنج میبرد.
هوش مصنوعی: جز بوی خوش موهایت که با نسیم صبحگاهی همراه است، هیچ چیز دیگری در دنیا وجود ندارد.
هوش مصنوعی: دل ناتوان من به خاطر غم چهره تو پر از درد و خون شده است. در دل افرادی که زیبا هستند، وفا وجود ندارد و فقط بیوفایی را میبینیم.
هوش مصنوعی: دل مردم را میربایند و سپس بر آنها مصیبت و ظلمی جز ستم و بیرحمی نمانده است.
هوش مصنوعی: در دل ما فقط عشق و صداقت وجود دارد و در این شهر، چیزی جز ظلم و ستم حاکم نیست.
هوش مصنوعی: بر دل عاشقان بیش از این ظلم نکن؛ زیرا فراتر رفتن از حد ظلم، قابل قبول نیست.
هوش مصنوعی: بلای تو، از هر بالا و عرش هم بالاتر است. هیچکس نیست که به عهد و پیمان تو پایبند باشد و در این بلا گرفتار نشود.
هوش مصنوعی: ای دوست، نباید فراموش کنی که آن بندهای که همیشه در یاد توست، هیچگاه لحظهای از تو جدا نیست.
هوش مصنوعی: دل من را معشوقهام دزدید و به من بیمهری کرد. رحمت او نسبت به من که دلم به درد آمده، هیچ است و شرمش از خداوند را ندارد.
هوش مصنوعی: من به اندازهٔ خاک راه تو پست و خوار شدهام، ای زیبای خوشاندام. چرا میل و خواهش تو به سمت ما نیست و هیچ دلیلی برای آن پیدا نمیشود؟
هوش مصنوعی: هرچند که دیگران میخواهند و آمادهاند، من تنها به حضور و وصل تو نیاز دارم و هیچ چیزی جز آن برای من اهمیت ندارد.
هوش مصنوعی: ای پادشاه جهانی و ما در جمع تو همچون گدایانی هستیم، اما نمیدانیم چرا نگاه تو به سوی ما نمیآید.
هوش مصنوعی: وقتی که تو از من روی برگرداندی، روح من به من گفت که وضع دنیا در حضور تو بدون تزویر و ظاهر فریبی است.
هوش مصنوعی: ای سرو زیبا، راست بگو که چرا ما به وصل تو احتیاج داریم، ولی تو چنین نیازی را احساس نمیکنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن را که ز عشق تو بلا نیست بلا نیست
آن را که ز هجر تو فنا نیست فنا نیست
سه بوسه همی خواهم منعم مکن ای دوست
تو صوفیی و منع به نزد تو روا نیست
از مرگ حذر کردن دو وقت روا نیست
روزی که قضا باشد و روزی که قضا نیست
در گلشن ایام نسیمی ز وفا نیست
در دیده افلاک نشانی ز حیا نیست
بر خوانچه این سبز فلک خود همه قرصی است
و آن هم ز پی گرسنه چشمان چو ما نیست
آسایش و سیمرغ دو نام است که معنیش
[...]
در گلشن ایام نسیمی ز وفا نیست
در دیده افلاک نشانی ز حیا نیست
بر خوانچه مینای فلک خود همه قرص است
و آن هم زپی گرسنه چشمان چوما نیست
پنهای فلک حبر ندارد که به تحقیق
[...]
موجود حقیقی بجز از ذات خدا نیست
مائیم صفات و صفت از ذات جدانیست
هر جا که تو انگشت نهی آیت حق است
زان نیست معین که کجا هست و کجا نیست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.