آخر ز چه رو در دل تو مهر و وفا نیست
با ما ز چرا ای دل و دین غیر صفا نیست
دردیست در این دل ز غم عشق تو جانا
کاو را بجز از شربت وصل تو دوا نیست
آخر تو بجو در همه آفاق خدا را
آن دل که ز بالای تو در عین بلا نیست
تا کی کشم این درد که جانم به لب آمد
زین بیش جفا بر من بیچاره روا نیست
یارب که کند قصه ی دردم به بر تو
ای نور دو دیده بجز از کار صبا نیست
تا با تو بگوید غم احوال جهان را
کای یار جفا جوی ترا مهر و وفا نیست
سرگشته چراییم دوان در پی بالات
ای سرو چرا میل تو بر جانب ما نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از دلشکستگی و درد ناشی از عشق سخن میگوید. او میپرسد که چرا در دل محبوبش مهر و وفایی نیست و از او میخواهد تا به دور و بر خود نگاه کند و حقیقت را ببیند. شاعر از دردی که از عشق محبوبش متحمل میشود، میکاهد و میگوید که هیچ درمانی جز عشق او نیافته است. او از خدا میخواهد تا به دردش گوش دهد و در عین حال اعلام میکند که از جفای یار خسته و خسته شده است. شاعر در پایان نارضایتی خود را از اینکه محبوبش میل و علاقهای به او ندارد، ابراز میکند.
هوش مصنوعی: آخریم که چرا در دل تو محبتی و وفایی نسبت به ما نیست؟ چرا ای دل و آیین، در تو صفایی نمیبینم؟
هوش مصنوعی: در این دل من دردی وجود دارد از غم عشق تو، ای عزیز؛ که هیچ چیزی جز نوشیدن شربت وصال تو نمیتواند آن را تسکین دهد.
هوش مصنوعی: در تمام عالم به دنبال خداوند بگرد، زیرا دل کسانی که بالاتر از تو هستند، در سختی و بلا نیست.
هوش مصنوعی: تا کی باید این درد را تحمل کنم؟ جانم به لب رسیده و دیگر این همه ظلم و ستم بر من ظلم است.
هوش مصنوعی: ای پروردگار، چه کسی میتواند داستان دردهایم را برای تو روایت کند، ای نور دو دیدهام، جز اینکه صبا (نسیم صبح) این کار را انجام دهد؟
هوش مصنوعی: بیاید تا با تو درد و رنجهای دنیا را بگویم، ای دوستِ بدعهد، که برای تو نه مهر و محبت دارم و نه وفا.
هوش مصنوعی: ما در حیرت و سرگشتگی به دنبال تو هستیم، ای سرو زیبا! اما چرا توجهی به ما نداری و به سمت ما نمینگرسی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن را که ز عشق تو بلا نیست بلا نیست
آن را که ز هجر تو فنا نیست فنا نیست
سه بوسه همی خواهم منعم مکن ای دوست
تو صوفیی و منع به نزد تو روا نیست
از مرگ حذر کردن دو وقت روا نیست
روزی که قضا باشد و روزی که قضا نیست
در گلشن ایام نسیمی ز وفا نیست
در دیده افلاک نشانی ز حیا نیست
بر خوانچه این سبز فلک خود همه قرصی است
و آن هم ز پی گرسنه چشمان چو ما نیست
آسایش و سیمرغ دو نام است که معنیش
[...]
در گلشن ایام نسیمی ز وفا نیست
در دیده افلاک نشانی ز حیا نیست
بر خوانچه مینای فلک خود همه قرص است
و آن هم زپی گرسنه چشمان چوما نیست
پنهای فلک حبر ندارد که به تحقیق
[...]
موجود حقیقی بجز از ذات خدا نیست
مائیم صفات و صفت از ذات جدانیست
هر جا که تو انگشت نهی آیت حق است
زان نیست معین که کجا هست و کجا نیست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.