گنجور

 
جهان ملک خاتون

ما را به غم عشق تو دردست دوا نیست

فریاد دلم رس که بدین نوع روا نیست

گفتم که رساند ز من خسته پیامی

چون محرم رازم بجز از باد صبا نیست

ای باد صبا عرضه کن احوال دلم را

کاخر ز چه رو با من مسکینش صفا نیست

تو پادشه هر دو جهانی به حقیقت

لیکن چه کنم چون نظرت سوی گدا نیست

دل را طلبیدم ز سر زلف تو گفتا

ما را سر و پروای چنان بی سر و پا نیست

گفتم مکن ای دوست جفا بر من مسکین

شرمت ز من خسته و ترست ز خدا نیست

بر اهل جهان جور و جفا چند پسندی

در شهر تو نام کرم و بوی وفا نیست

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مسعود سعد سلمان

آن را که ز عشق تو بلا نیست بلا نیست

آن را که ز هجر تو فنا نیست فنا نیست

سه بوسه همی خواهم منعم مکن ای دوست

تو صوفیی و منع به نزد تو روا نیست

نصرالله منشی

از مرگ حذر کردن دو وقت روا نیست

روزی که قضا باشد و روزی که قضا نیست

مجیرالدین بیلقانی

در گلشن ایام نسیمی ز وفا نیست

در دیده افلاک نشانی ز حیا نیست

بر خوانچه این سبز فلک خود همه قرصی است

و آن هم ز پی گرسنه چشمان چو ما نیست

آسایش و سیمرغ دو نام است که معنیش

[...]

اثیر اخسیکتی

در گلشن ایام نسیمی ز وفا نیست

در دیده افلاک نشانی ز حیا نیست

بر خوانچه مینای فلک خود همه قرص است

و آن هم زپی گرسنه چشمان چوما نیست

پنهای فلک حبر ندارد که به تحقیق

[...]

شیخ محمود شبستری

موجود حقیقی بجز از ذات خدا نیست

مائیم صفات و صفت از ذات جدانیست

هر جا که تو انگشت نهی آیت حق است

زان نیست معین که کجا هست و کجا نیست

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه