گنجور

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳

 

ای بدیدار تو روشن دیده گریان ما

محنت عشقت دوای درد بی درمان ما

خانه دل پاک کردم از غبار غیر یار

تا مگر نقش رخش گردد دمی مهمان ما

خاک گشتم در هوای لعل چون آب حیات

[...]

اسیری لاهیجی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲

 

ای ذکر ذوق بخش تو زیب زبان ما

بی ذکر تو مباد زبان در دهان ما

از سکه سعادت توفیق فیض تست

رایج بهر معامله نقد روان ما

آید ز ما همیشه خطا از تو مغفرت

[...]

فضولی
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵

 

پروانه ایم و شعله بود آشیان ما

آب از شرار اشک خورد گلستان ما

موریم و در گذار شکر اوفتاده ایم

در راه پایمال شود کاروان ما

تا با نصیب ساخته اند از حلاوتی

[...]

نظیری نیشابوری
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸

 

نوش دارو نشأ ی علت نهد در جان ما

در خمار معجز افتد عیسی از درمان ما

آبروی شمع را بیهوده نتوان ریختن

صد شب یلداست در هر گوشه ی زندان ما

ما خجل اما سخن در صنعت مشاطه اشت

[...]

عرفی
 

عرفی » مثنویات » شمارهٔ ۳ - در ستایش آفریدگار

 

منت جاوید تو برهان ما

نور تو در سینه ایمان ما

عرفی
 

عرفی » مثنویات » شمارهٔ ۲۳ - محفل انس

 

خود چکند شمع مگس ران ما

سایه ببر از سر ایوان ما

عرفی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹

 

سینه ریشانیم و دارد آن دهن درمان ما

ای نمکدان لب لعل تو مرهم دان ما

دامن ما ز انتظار لخت دل چون لاله سوخت

خار راه گریه باشد تا به کی مژگان ما

شعله می لرزد ز غیرت همچو شاخ سرخ بید

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱

 

ریزد ز بس غبار دل از هر فغان ما

پر خاک شد چو حلقه ی دام آشیان ما

ترسان ز هجر یار ز بس جان سپرده ایم

منقار زاغ زرد شد از استخوان ما

با قامت خمیده ره راست می رویم

[...]

سلیم تهرانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۹

 

تا شد از صدق طلب چون صبح، روشن جان ما

از تنور سرد، آید گرم بیرون نان ما

از خزف ناز گهر از بردباری می کشیم

سنگ کم گردد تمام از پله میزان ما

رزق ما آید به پای میهمان از خوان غیب

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰

 

فارغ است از سیر گل مجنون سرگردان ما

نقش پای ناقه لیلی است گلریزان ما

فیض ما دیوانگان کم نیست از ابر بهار

خوشه بندد دانه زنجیر در زندان ما

تا نسوزد تخم دلها را نیفشاند به خاک

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۱

 

سرخ رو می گردد از ریزش کف احسان ما

چون خزان در برگریزان است گلریزان ما

ما چو گل سر را به گلچین بی تأمل می دهیم

دست خالی برنگردد دشمن از میدان ما

ما به همت سرخ رویی را به دست آورده ایم

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۲

 

خنده ها بر شمع دارد دیده گریان ما

مو نمی گنجد میان گریه و مژگان ما

صحبت ما میهمان را سیر می سازد ز جان

جز لب افسوس نبود لقمه ای بر خوان ما

خون ما روی زمین را شستشویی می دهد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۶

 

فلک پرواز سازد آه را درد گران ما

پر سیمرغ بخشد تیر را زور کمان ما

ز بی مغزان خدنگش گرچه پهلو می‌کند خالی

همان چون قرعه می غلطد به پهلو استخوان ما

به جز غفلت متاعی نیست ما گم کرده راهان را

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۷

 

رموز سرگذشت عاشقان گر دیدنی دارد

خدا را سرسری مگذر ز اوراق خزان ما

اگر در ملک صورت نیست ما را گوشه ای صائب

سواد اعظم معنی است ملک بیکران ما

ندارد زآفتاب تربیت طالع بیان ما

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸۴

 

رنگین تر از حناست بهار و خزان ما

بر دست خویش بوسه دهد باغبان ما

چون صبح در محبت خورشید صادقیم

این تب برون نمی رود از استخوان ما

دست از کمند جاذبه کوته نمی کنیم

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸۵

 

لرزید بس که دل به تن ناتوان ما

خالی ز مغز شد قلم استخوان ما

پر گل بود ز مهر خموشی دهان ما

در کام همچو غنچه نگردد زبان ما

آسوده است خانه ما ز آفت نزول

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸۶

 

روشن چسان شود به تو سوز نهان ما؟

چون شمع کشته است زبان در دهان ما

در چشم ما ز گریه شادی نشان مجوی

این چشمه متاع ندارد دکان ما

ما این چنین که بر سر شاخ بهانه ایم

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۷

 

زد غوطه بس که در تن خاکی روان ما

گردید رفته رفته زمین آسمان ما

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۵۲

 

دور شو ای آستین از دیده گریان ما

مو نمی گنجد میان گریه و مژگان ما

صائب تبریزی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۹۹

 

ما را به دار عشق، که نزدیک می برد؟

از تار آه اگر نبود ریسمان ما

هر خس ز تندخویی آن گل درین چمن

ماری ست خفته در بغل آشیان ما

طغرای مشهدی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۷
sunny dark_mode