ای ذکر ذوق بخش تو زیب زبان ما
بی ذکر تو مباد زبان در دهان ما
از سکه سعادت توفیق فیض تست
رایج بهر معامله نقد روان ما
آید ز ما همیشه خطا از تو مغفرت
آنست مقتضای تو اینست شان ما
بر حال ما ز غیر تو لطفی نمی رسد
غیر تو نیست واقف راز نهان ما
در راهت از بلا نهراسیم زانکه هست
سنگ بلای تو محک امتحان ما
تا چند تن دهیم بزجر هوای نفس
رحمی که گشت طعمه سگ استخوان ما
نگذاشت درد عشق فضولی ز ما نشان
اینست در ره طلب او نشان ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی ذکر و تاثیر آن بر زبان و دل انسان میپردازد. شاعر معتقد است که بدون ذکر خداوند، زبان و دل انسان خالی و بیمعناست. در ادامه، به توفیق و سعادت ناشی از ذکر و مغفرت جزء او اشاره میشود و تاکید میکند که عطا و لطف الهی تنها از سوی او میرسد. شاعر به شجاعت در برابر مشکلات و بلاها در راه خدا اشاره کرده و میگوید که درد عشق، مانع از خطا و فضولی در زندگیاش شده است. در نهایت، نتیجه میگیرد که تمام نشانهها و راهها در پیوستگی با عشق و ذکر خداوند است.
هوش مصنوعی: ای یاد شیرین تو، زیبایی بخش گفتار ما، بی یاد تو زبان ما در دهان ما نباشد.
هوش مصنوعی: سعادت و خوشبختی به لطف و موفقیت تو به دست میآید و این تنها وسیلهای است که برای خرید و فروش در زندگی ما به کار میرود.
هوش مصنوعی: ما همیشه دچار اشتباه میشویم، اما تو همواره ما را میبخشی و این بخشی از شأن و مقام تو است.
هوش مصنوعی: هیچ کمکی از کسی جز تو به حال ما نمیرسد و هیچکس به رازهای پنهان ما آگاهی ندارد جز تو.
هوش مصنوعی: در مسیر تو، از مشکلات و سختیها نترسیم، زیرا آنها همچون سنگهای محک، آزمایش و سنجش ما هستند.
هوش مصنوعی: چقدر باید در برابر خواستههای نفسانی خود پافشاری کنیم؟ این نفس که به مانند سگی بیرحم، استخوان وجود ما را نشانه گرفته است.
هوش مصنوعی: درد عشق باعث شده که ما نتوانیم به کارهای دیگر فکر کنیم و تنها نشانهای از وجود ما در تلاش برای رسیدن به او باقی مانده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جاه تو از نوایب گیتی امان ما
جان تو در امان و فدای تو جان ما
آن ماه مهر پیکر نامهربان ما
گفت ای بنطق طوطی شکّرستان ما
وقت سحر شدی بتماشای گل بباغ
شرمت نیامد از رخ چون گلستان ما
در باغ سرور از حیا پای در گلست
[...]
از حد گذشت قصه درد نهان ما
ترسم که ناله فاش کند راز جان ما
جایی رسید ناله که از آسمان گذشت
با او بهیچ جا نرسید این فغان ما
ما گم شدیم در طلب حی لایموت
[...]
از حد گذشت حالت جوع نهان ما
ترسم که ضعف فاش کند راز جان ما
می گفت قلیه با دل بریان برنج را
غافل مشو ز گریه و آه و فغان ما
سرگشته ایم در طلب گرده و عسل
[...]
ای حیرت صفات تو بند زبان ما
انگشت حیرت است زبان در دهان ما
جان میدهد نشان که تو در دل نشستهای
زان دلنشین بود سخن دل نشان ما
ما ذرهایم و ذات تو خورشید قدر و شأن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.