گنجور

جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۱۸ - خاقانی

 

خود بوالعجبان سحر کارند

گه قاقم و گاه قندز آرند

جامی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۸ - حکایت کردن شاپور در پیش خسرو

 

همه با همدگر همواره یارند

همه تیرافکن و خنجر گذارند

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۲۶ - گوی باختن خسرو و شیرین با یکدیگر

 

مگو دلها از ایشان بی قرارند

که خوبان را همه کس دوست دارند

سلیمی جرونی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۶۰

 

آنانکه ز شاخ بخت برخوردارند

پیوسته بعذر دوستان درکارند

سروی ز برای آن نشانند کسان

کز سایه آن تمتعی بردارند

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » رباعیات گنجفه » صنف دوم که زر سفید است و بیش بر است » برگ هفتم شش زر سفید

 

ای گل که ترا چون من هزار افکارند

هر گوشه ز نرگس تو صد بیمارند

ریزند چو نرگس بته پای سگت

مستان تو شش تنگه که بر کف دارند

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » اشعار ترکیبی » شمارهٔ ۷ - مخمس

 

درین زمان که حریفان شکسته بازارند

زر مرا همه از لطف حق خریدارند

اگر چه قلب زنانی که داغ ما دارند

هزار نقد ببازار کاینات آرند

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۴۳ - ماتمداری شمع برای پروانه و جان بجانان سپردن

 

ره پاکان چنین باید سپارند

وگرنه زحمت پاکان ندارند

اهلی شیرازی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۶

 

ز شوقت جمله عالم بیقرارند

همه مشتاق دیدار نگارند

همه مست می شوق آنچنانند

که بی تو نه قرار و صبر دارند

ملایک از می دیدار مستند

[...]

اسیری لاهیجی
 
 
۱
۵
۶
۷
۸
۹
۱۱