گنجور

 
اسیری لاهیجی

ز شوقت جمله عالم بیقرارند

همه مشتاق دیدار نگارند

همه مست می شوق آنچنانند

که بی تو نه قرار و صبر دارند

ملایک از می دیدار مستند

زمین و آسمان حیران یارند

همه مست ازمی وصلند بیخود

ولی با خود ز هجران در خمارند

چنان در نور روی یار محواند

که خود را او و او را خود شمارند

حریم خانه دل جز خیالت

چه محرومان که محرم می گذارند

اسیری عاشقان مست دیدار

ز لذات دو عالم یاد نارند

 
 
 
سعدی

بزرگان چشم و دل در انتظارند

عزیزان وقت و ساعت می‌شمارند

غلامان در و گوهر می‌فشانند

کنیزان دست و ساعد می‌نگارند

ملک خان و میاق و بدر و ترخان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه