گنجور

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۶۸ - وله ایضاً فیه

 

ای ز بزرگی بدان مقام که قدرت

بر سر گردون فراشتست و ساده

بس که تردّد کنند زی درت آنک

بر فلک از کهکشان علامت جاده

عاجز تدبیر تست جنبش گردون

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۲۹۲ - و له ایضا فی صفة صندوقچه

 

ای از پی حلّ و عقد دایم

در بند و گشایش او فتاده

جز با محرم ز غایت حفظ

راز دل خود برون نداده

سرکوفته یی و از صلابت

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۲۹۳ - ایضا له

 

ای خواجه بدیدمت دل تو

چون عارض یار تست ساده

آگاه نیی که اندرین دور

منسوخ شدست نقل و باده

جایی که ز بیم تیغ کافر

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

عراقی » عشاق‌نامه » آغاز کتاب » بخش ۷ - سبب نظم کتاب

 

راه خور از دریچه ناداده

سایه‌اش بر زمین نیفتاده

عراقی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۰۲

 

هشیار شدم ساقی دستار به من واده

یا مشک سقا پر کن یا مشک به سقا ده

نیمی بخور ای ساقی ما را بده آن باقی

والله که غلط گفتم نی نی همه ما را ده

ای فتنه مرد و زن امشب در من بشکن

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۲۴

 

روزی تو مرا بینی میخانه درافتاده

دستار گرو کرده بیزار ز سجاده

من مست و حریفم مست زلف خوش او در دست

احسنت زهی شاهد شاباش زهی باده

لب نیز شده مستک گم کرده ره بوسه

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۲۵

 

امروز من و باده و آن یار پری زاده

احسنت زهی خرم شاباش زهی باده

بازیم یکی عشقی در زیر گلیمی به

بر حلقه هر جمعی بر رسته هر جاده

این حلقه زرین را در گوش درآویزم

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۳۱

 

ای دلبر بی‌صورت صورتگر ساده

وی ساغر پرفتنه به عشاق بداده

از گفتن اسرار دهان را تو ببسته

و آن در که نمی‌گویم در سینه گشاده

تا پرده برانداخت جمال تو نهانی

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۵۳

 

جان آمده در جهان ساده

وز مرکب تن شده پیاده

سیل آمد و درربود جان را

آن سیل ز بحرها زیاده

جان آب لطیف دیده خود را

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۷۶

 

صنما از آنچ خوردی بهل اندکی به ما ده

غم تو به توی ما را تو به جرعه‌ای صفا ده

که غم تو خورد ما را چه خراب کرد ما را

به شراب شادی افزا غم و غصه را سزا ده

ز شراب آسمانی که خدا دهد نهانی

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۸۹

 

در خانه دل ای جان آن کیست ایستاده؟

بر تخت شه کی باشد جز شاه و شاه‌زاده؟

کرده به دست اشارت کز من بگو چه خواهی؟

مخمور می چه خواهد جز نقل و جام و باده؟

نقلی ز دل معلق جامی ز نور مطلق

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۹۰

 

آن آتشی که داری در عشق صاف و ساده

فردا از او ببینی صد حور رو گشاده

بنگر به شهوت خود ساده‌ست و صاف بی‌رنگ

یک عالمی صنم بین از ساده ای بزاده

زنبور شهد جانت هر چند ناپدید است

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۲۵

 

طوبی لمن آواه سر فؤاده

سکن الفؤاد بعشقه و وداده

نفس الکریم کمریم و فؤاده

شبه المسیح و صدره کمهاده

اذن الفؤاد لکی یبوح بسره

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » بیست و هفتم

 

ای درد دهنده‌ام دوا ده

تاریک مکن جهان، ضیا ده

درد تو دواست و دل ضریرست

آن چشم ضریر را صفا ده

نومید همی شود بهر غم

[...]

مولانا
 

مجد همگر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳

 

عید آمد ای نگارین بردار جام باده

وز بند غم برون شو تا دل شود گشاده

عهد صبوح نو کن جام می کهن ده

کم کن به عیش شیرین، تلخی جام باده

گوئی شبی ببینم من شادمان نشسته

[...]

مجد همگر
 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳

 

سرمست بتی لطیف ساده

در دست گرفته جام باده

در مجلس بزم باده نوشان

بسته کمر و قبا گشاده

افتاده زمین به حضرت او

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴

 

ای به باد هوس در افتاده

بادت اندر سر است یا باده

یک قدم بر خلاف نفس بنه

در خیال خدای ننهاده

راه گم کرده از طریق صلاح

[...]

سعدی
 

سعدی » گلستان » دیباچه

 

بیندیش و آن‌گه بر آور نفس

و زآن پیش بس کن که گویند بس

سعدی افتاده‌ایست آزاده

کس نیاید به جنگ افتاده

سعدی
 
 
۱
۱۲
۱۳
۱۴
۱۵
۱۶
۳۰
sunny dark_mode