جان آمده در جهان ساده
وز مرکب تن شده پیاده
سیل آمد و درربود جان را
آن سیل ز بحرها زیاده
جان آب لطیف دیده خود را
در خویش دو چشم را گشاده
از خود شیرین چنانک شکر
وز خویش بجوش همچو باده
خلقان بنهاده چشم در جان
جان چشم به خویش درنهاده
خود را هم خویش سجده کرده
بیساجد و مسجد و سجاده
هم بر لب خویش بوسه داده
کای شادی جان و جان شاده
هر چیز ز همدگر بزاید
ای جان تو ز هیچ کس نزاده
میراند سوی شهر تبریز
جان چون شتر و بدن قلاده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به وصف وضعیت جان و تن انسان میپردازد. شاعر بیان میکند که جان از دنیای مادی آزاد شده و به حالت سادگی و پیادهروی در آمده است. او از آمدن سیلابی یاد میکند که جان را از زندگی مادی جدا کرده و به احساسی لطیف و شاداب رسیده است. در این حالت، جان به خود نگریسته و از زیبایی و طراوت وجودش لذت میبرد. شاعر همچنین میگوید که این خویشنگری و لذت از زندگی به گونهای است که جان خود را سجده میکند و از شادیاش بوسه میزند. در نهایت، اشاره میکند که جان از هیچکس نیامده و به سوی شهری چون تبریز روان است، همچون شتری که بدنش همچون قلاده بر دوش اوست.
هوش مصنوعی: روح در این دنیا ساده شده و از قید جسم رهایی یافته است.
هوش مصنوعی: سیل به قدری شدید بود که جان آدمی را به همراه خود برد و این سیل از آبهای دریاها هم بیشتر بود.
هوش مصنوعی: جان خود را به مانند آب زلالی در چشمانت آسان کن و با دل باز به دنیا نگاه کن.
هوش مصنوعی: از خودت شیرینی داشته باش مانند عسل و از وجودت به طراوت و زندگی همچون شراب جوش بزن.
هوش مصنوعی: آدمیان چشمها را در دل روح خود قرار دادهاند و روح خود را در نگاه خود جای دادهاند.
هوش مصنوعی: انسان میتواند از هر چیزی که متعلق به خداست، با دل و جان خود پرستش کند، حتی اگر معبد و سجدهگاه و افرادی برای عبادت در اطرافش وجود نداشته باشند. در واقع، خود او به عنوان یک موجود زنده، میتواند به سجده و فروتنی در برابر خداوند بپردازد.
هوش مصنوعی: با بوسهای بر لب خود، شادی و خوشی را به جان میآورم.
هوش مصنوعی: هر چیزی از یکدیگر به وجود میآید، اما تو، ای جان، از هیچکس متولد نشدهای.
هوش مصنوعی: جان مثل شتری به سمت شهر تبریز حرکت میکند و بدنش مانند قلادهای آویزان است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معشوق و بهار و باغ و باده
بادا همه را خدای داده
خوش باشد باغ و سبزه خاصه
باحوروشی پری نژاده
جانا سوی باغ کی خرامی
[...]
از هفت خزینه در گشاده
بر چهار گهر قدم نهاده
ای پای بر آسمان نهاده
دستت در گنجها گشاده
آوازه جود زر فشانت
در گنبد سیم گون فتاده
روی از لطفت چو گل ز مهتاب
[...]
ای از پی حلّ و عقد دایم
در بند و گشایش او فتاده
جز با محرم ز غایت حفظ
راز دل خود برون نداده
سرکوفته یی و از صلابت
[...]
ای درد دهندهام دوا ده
تاریک مکن جهان، ضیا ده
درد تو دواست و دل ضریرست
آن چشم ضریر را صفا ده
نومید همی شود بهر غم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.