گنجور

 
کمال‌الدین اسماعیل

ای خواجه بدیدمت دل تو

چون عارض یار تست ساده

آگاه نیی که اندرین دور

منسوخ شدست نقل و باده

جایی که ز بیم تیغ کافر

گشتند نران دهر ماده

شاهان جهان فلک سواران

جستند چو لوریان پیاده

در هر بن خار ماهرویی

از پرده چو گل برون فتاده

بر هر سر راه نازنینی

لب بسته و چشمها گشاده

نا داده کسیش شربتب آب

جان داده به تیغ اب داده

معروف تر از من و تو بسیار

هستند به .... فقر کاده

در وقت چنین بجز تو کس نیست

بر در بر آرزو نهاده

وین هم ز عجایب جهانست

ای خوش نفس حلال زاده

افتاده منارهای اسلام

....ت چو مناره ایستاده

گر نوحه گری کنی کنون به

از مطربی چنین فلاده

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
قوامی رازی

معشوق و بهار و باغ و باده

بادا همه را خدای داده

خوش باشد باغ و سبزه خاصه

باحوروشی پری نژاده

جانا سوی باغ کی خرامی

[...]

سید حسن غزنوی

ای پای بر آسمان نهاده

دستت در گنجها گشاده

آوازه جود زر فشانت

در گنبد سیم گون فتاده

روی از لطفت چو گل ز مهتاب

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

ای از پی حلّ و عقد دایم

در بند و گشایش او فتاده

جز با محرم ز غایت حفظ

راز دل خود برون نداده

سرکوفته یی و از صلابت

[...]

مولانا

جان آمده در جهان ساده

وز مرکب تن شده پیاده

سیل آمد و درربود جان را

آن سیل ز بحرها زیاده

جان آب لطیف دیده خود را

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه