ای دلبر بیصورت صورتگر ساده
وی ساغر پرفتنه به عشاق بداده
از گفتن اسرار دهان را تو ببسته
و آن در که نمیگویم در سینه گشاده
تا پرده برانداخت جمال تو نهانی
دل در سر ساقی شد و سر در سر باده
صبحی که همیراند خیال تو سواره
جانهای مقدس عدد ریگ پیاده
و آنها که به تسبیح بر افلاک بنامند
تسبیح گسستند و گرو کرده سجاده
جان طاقت رخسار تو بیپرده ندارد
وز هر چه بگوییم جمال تو زیاده
چون اشتر مست است مرا جان ز پی تو
بر گردن اشتر تن من بسته قلاده
شمس الحق تبریز دلم حامله توست
کی بینم فرزند بر اقبال تو زاده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و زیبایی معشوق است. شاعر به معشوق خود که به او "دلبر بی صورت" و "ساغر پرفتنه" میگوید، اشاره میکند و از اسرار درون خود سخن میگوید که نمیتواند آنها را بیان کند. او از زیبایی و جذابیت معشوقش سخن میگوید و بیان میکند که هیچ چیز نمیتواند زیبایی او را توصیف کند. شاعر همچنین به حالت مستی ناشی از عشق اشاره میکند و نشان میدهد که چگونه عشق او را به سمت معشوق کشانده است. در پایان، شاعر اشاره میکند که دل او پر از محبت معشوق است و امیدوار است که روزی فرزند آن عشق را ببیند.
هوش مصنوعی: ای معشوق بدون صورت، همچون هنرمند که به سادگی تصویر خلق میکند، تو به عاشقان شراب پر از فریب بخشیدهای.
هوش مصنوعی: دهان خود را در بیان رازها بستهام، اما در دل و سینهام به بیان آنچه نمیگویم، باز است.
هوش مصنوعی: زمانی که زیبایی تو آشکار شد، دل من که در سر ساقی بود، کاملاً در فضای باده غرق شد.
هوش مصنوعی: صبحی که یاد تو مانند سواری در حال حرکت است، جانهای پاک و مقدس مانند ریگها در حال پیادهروی هستند.
هوش مصنوعی: آنهایی که در حال ذکر و عبادت هستند، از آسمانها یاد میکنند و به سجادههای خود تعلق خاطر پیدا کردهاند.
هوش مصنوعی: جان من نمیتواند بدون دیدن چهرهی تو تاب بیاورد و هر چه بگوییم، زیبایی تو بیشتر از آن است که بگوییم.
هوش مصنوعی: وقتی که شتر مست است، جان من به خاطر تو به گردن شتر افتاده و بدن من به نوعی به گردن آن شتر آویزان شده است.
هوش مصنوعی: دلم پر از عشق و اشتیاق به توست، ای شمس الحق تبریز. مشتاقم ببینم که چه وقتی ثمره و نتیجه این عشق و ایمان به تو به بار مینشیند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
وان نار بکردار یکی حقهٔ ساده
بیجاده همه رنگ بدان حقه بداده
لختی گهر سرخ در آن حقه نهاده
توتو سلب زرد بر آن روی فتاده
ای مهر تو بر سینهٔ من مهر نهاده
ای عشق تو از دیدهٔ من آب گشاده
بسته کمر بندگی تو همه احرار
از سر کله خواجگی و کبر نهاده
دستان دو دست تو به عیوق رسیده
[...]
ای از عرب و از عجمت مثل نزاده
حسن تو عرب را و عجم را بتو داده
در روی عجم چشم توصد تیر کشیده
وز چشم عرب لعل تو صد چشمه گشاده
خوبان عرب بر سر اسب تو دویده
[...]
ای با لب شیرین سخنت تلخ فتاده
شد در همه خلق از نمکت شور زیاده
ابروت کمان بر من بیچاره کشیده
چشمانت کمین بر دل خونخواره گشاده
از نوع بشر چون بشرت دیده ندیده
[...]
تا سرو ترا راه به گلزار فتاده
گل گشته به تعظیم تو از شاخ پیاده
مه حلقه ابروی تو در گوش کشیده
سر بر خط مشکین تو خورشید نهاده
دنباله چشم تو گذشته است ز ابرو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.