آن آتشی که داری در عشق صاف و ساده
فردا از او ببینی صد حور رو گشاده
بنگر به شهوت خود سادهست و صاف بیرنگ
یک عالمی صنم بین از ساده ای بزاده
زنبور شهد جانت هر چند ناپدید است
شش خانههای او بین از شهد پر نهاده
اندازه تن تو خود سه گز است و کمتر
در خان خود تو بنگر از نه فلک زیاده
تا چند کاسه لیسی این کوزه بر زمین زن
برگیر کاه گل را از روی خنب باده
سجاده آتشین کن تا سجده صاف گردد
آتش رخی برآید از زیر این سجاده
آید سوارگشته بر عشق شمس تبریز
اندر رکاب آن شه خورشید و مه پیاده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عشق و زیباییهای آن اشاره دارد. شاعر به سادگی و زلالی عشق اشاره میکند و به این نکته میپردازد که عشق واقعی جلوههای بسیاری دارد. او از نیاز به درک عمیقتری از عشق و پاکی آن صحبت میکند و میگوید که وسوسههای دنیوی نمیتوانند آن را تحت تأثیر قرار دهند. همچنین به معنای عمیق زندگی و عشق به خدا اشاره دارد و در نهایت سوار بر عشق شمس تبریز، به سفر معنوی و جستجوی حقیقت اشاره میکند.
هوش مصنوعی: آتشی که اکنون در عشق داری، روزی به تو نشان خواهد داد که تعدادی از حورها به روی تو لبخند میزنند.
هوش مصنوعی: به خواستههای خود نگاه کن که چقدر خالص و بیپردهاند. در واقع، از سادگی و بیغلغلگی آن، جهانی پر از زیباییها و مجسمههای دلفریب خلق شده است.
هوش مصنوعی: زنبور عسل به رغم این که در حال حاضر قابل مشاهده نیست، اما میتوانی شش خانهاش را ببینی که از عسل پر شدهاند.
هوش مصنوعی: اندازه بدن تو تنها سه گز است، اما در خانهٔ خود میبینی که از نه آسمان بیشتر است.
هوش مصنوعی: چند بار میخواهی برای این کوزه که روی زمین افتاده، کاسهلیسی کنی؟ به جای این کار، بهتر است کاه و گل را از روی آن پاک کنی و به نوشیدنیات بپردازی.
هوش مصنوعی: سجاده را به گونهای درآور که سجدهات صاف و مرتب شود؛ آتشی که از زیر این سجاده میجهد، رخ مینمایاند.
هوش مصنوعی: عشق شمس تبریز همچون سواری با کمال و زیبایی است که در کنارش، نور و روشنی خورشید و ماه در حال حرکتاند. این تصویر به نوعی بیانگر لیاقتی است که در عشق و محبتی عمیق نهفته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ای آفتاب یغما ای خَلُّخی نژاده
هم ترک ماه رویی هم حور ماه زاده
هستی به مهر و خدمت استاده و نشسته
هم در دلم نشسته هم پیشم ایستاده
گه راز منگشایی زان زلفکان بسته
[...]
سر پا برهنگانیم اندر جهان فتاده
جان را طلاق گفته دل را به باد داده
مردان راهبین را در گبرکی کشیده
رندان رهنشین را میخانه در گشاده
با گوشهای نشسته دست از جهان بشسته
[...]
در خانه دل ای جان آن کیست ایستاده؟
بر تخت شه کی باشد جز شاه و شاهزاده؟
کرده به دست اشارت کز من بگو چه خواهی؟
مخمور می چه خواهد جز نقل و جام و باده؟
نقلی ز دل معلق جامی ز نور مطلق
[...]
عید آمد ای نگارین بردار جام باده
وز بند غم برون شو تا دل شود گشاده
عهد صبوح نو کن جام می کهن ده
کم کن به عیش شیرین، تلخی جام باده
گوئی شبی ببینم من شادمان نشسته
[...]
ماییم و مجلس می خوبی سه چار ساده
من در میانه پیری دین را به باد داده
مجلس میان بستان گل با صبا به بازی
نرگس به ناز خفته، سرو سهی ستاده
خوبان به باده خوردن، من جرعه نوش مجلس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.