گنجور

کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۲

 

در تو حیرانم که چونم ساختی

چار عنصر را بهم پرداختی

وز دل و ز دیده ی ما ای حبیب

خویشتن را دیده و بشناختی

قلب مؤمن گفته عرش من است

[...]

کوهی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰۵

 

دی شامگه کز پیش من مرکب بتندی تاختی

رفتی چو خورشید از نظر روز مرا شب ساختی

چون خون نریزد چشم من کز بعد عمری یکشبم

ساقی شدی می دادیم بازم ز چشم انداختی

ای در میان گلرخان قد تو در خوبی علم

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۱۰

 

با قبای آل چون برقی بمیدان تاختی

در صف چابک سواران آتشی انداختی

آمدی با روی چون گل در صف بازار حسن

صد چو یوسف را بخوبی بنده خود ساختی

سوخت مارا جلوه های خوبیت هر گه که تو

[...]

اهلی شیرازی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۰

 

مست با رخسار آتشناک بیرون تاختی

جلوه ای کردی و آتش در جهان انداختی

چون نمی پرداختی آخر بفکر کار ما

کاشکی! اول بحال ما نمی پرداختی

بی نوا گشتم بکویت چون گدایان سالها

[...]

هلالی جغتایی
 

فضولی » ساقی نامه » بخش ۱۱ - مناظره با طنبور

 

اگر سینه را وطن ساختی

ازو رسم تقوی برانداختی

فضولی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر دوم » بخش دوم - قسمت دوم

 

شغل آن را قبله ی خود ساختی

عمر خود را بهر آن در باختی

شیخ بهایی
 

حزین لاهیجی » مثنویات » خرابات » بخش ۱۴ - در ستایش آزادگی و ذمّ طمع

 

ابا دوغ، کودک اگر ساختی

کجا سگ کشان از پیش تاختی

حزین لاهیجی
 

سعیدا » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱

 

دان که تو کونین فدا ساختی

اسب به میدان رخش تاختی

سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱

 

هر چه در این هر دو جهان ساختی

این همه نعمت که برانداختی

سعیدا
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳

 

ز گل نقش آدم بپرداختی

بشکلی که میخواستی ساختی

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸

 

بگفت ایزدش: خود غلط باختی

که خود را ازین پایه انداختی

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱

 

دی که درین خانه قد افراختی

سایه ی لطفم بسر انداختی

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » حکایات » شمارهٔ ۵۶ - حکایت

 

وگر رایت ظلم افراختی

به‌کِشت خود، آتش درانداختی

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » حکایات » شمارهٔ ۵۷ - حکایت

 

چرا سفلگان را برافراختی؟

مگر پایه یی سفله نشناختی؟!

آذر بیگدلی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۲

 

با رقیب ای سست پیمان نرد الفت باختی

تا مرا در ششدر رشک رقیب انداختی

سوختی از آتش غیرت دل عشاق را

ساختی با غیر و کار عاشقان را ساختی

تا که را خواهی هلاک از درد رشک من که تو

[...]

سحاب اصفهانی
 

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۹ - عهد و میثاق شاه با طوطی

 

در جزیره چونکه مسکن ساختی

رحل خود را اندر آن انداختی

ملا احمد نراقی
 
 
۱
۸
۹
۱۰
۱۱
۱۲
۱۴
sunny dark_mode