وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۲۸ - در صفت مرغزاری که شیرین در آنجا آسایش نموده و گفتگوی او با دایه در ستایش حسن خویش
وزان غافل که تا گیتی به پا بود
مکافات جفا کاری جفا بود
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۲۸ - در صفت مرغزاری که شیرین در آنجا آسایش نموده و گفتگوی او با دایه در ستایش حسن خویش
ز بس عطر اندر آن خاک و هوابود
گرش صحرای چین گفتی خطا بود
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳۵ - در ستایش پنهان نمودن راز نهانی که آسایش دو جهانیست
مرا گر چون تو طبعی بیوفا بود
کنونم جای چندین طعنهها بود
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳۵ - در ستایش پنهان نمودن راز نهانی که آسایش دو جهانیست
مرا نیز از جفایش شکوهها بود
چو نیکو دیدم آن عین وفا بود
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش دوم - قسمت اول
تا گفت بلی، دل به بلای تو در افتاد
هرگز زبلای تو نرست این چه بلا بود؟
میل از طرف ما مشمارید که در کاه
هر میل که بود از طرف کاهربا بود
شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت دوم » بخش سوم - قسمت اول
روز آخر شد سبق فردا بود
راز ما را روز کی گنجا بود؟
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش سوم - قسمت دوم
در قیامت نیز این غوغا بود
یعنی آن جا نه تو و نه ما بود
شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت دوم » بخش پنجم - قسمت دوم
اگر ماهی از سنگ خارا بود
شکار نهنگان دریا بود
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱ - این ترکیب موحدانه در دارالسلطنه لاهور در فصل گل و بهار در اوان سرمستی ها در تعریف خرمی عالم مذیل به نام نامی صاحبی ابوالفتح بهادر عبدالرحیم خان خانان در استدعای صحبت ایشان گفته شده
آن راز که در صومعه محجوب ریا بود
در میکده از صافی دل ها به ملا بود
فکری که غم مدرسه و درس همانست
در ساغر می نشئه و در ساز نوا بود
قهری که شود هیزم او آتش نمرود
[...]
فصیحی هروی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱ - مدح حسنخان شاملو
چون در تو بس گرانبها بود
او را صدفی چنین سزا بود
کلیم » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۶
این مژده فتح از پی هم زیبا بود
این کیف دو بالا چه نشاط افزا بود
از رفتن (دریا) سر (بیرا) هم رفت
گویا سر او حباب این دریا بود
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۰
در عشق دلم را به جبین نقش وفا بود
بر سنگ زدم آینه را، عیب نما بود
عنقا که به من بر سر دعوی ست، نپرسید
روزی که من آواره شدم، او به کجا بود
بر کعبه ی کوی تو نشد خضر دلیلم
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۱۰
بر دل بی آرزو زندان تن صحرا بود
چشمه سوزن به تار بی گره دریا بود
بر ندارد دانه در زیر زمین چشم از سحاب
خاکساران را نظر بر عالم بالا بود
خون همت را به جوش آرد لب خشک سؤال
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۱۱
دم زخواهش چون مصفا شد دم عیسی بود
دست چون شد از طمع کوته ید بیضا بود
هیچ روزن بی فروغ آفتاب فیض نیست
دیده سوزن به کار خویشتن بینا بود
در سواد شهر نتوان عشق را پوشیده داشت
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۱۲
رزق هر کس چون صدف از عالم بالا بود
فارغ از چین جبین موجه دریا بود
از دو عالم در گذشتم تا شدم فرد از جهان
زور بر راه آورد چون راهرو تنها بود
محو گردد نقش هستی دل چو گردد صیقلی
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۴۸
هرچه دریافت کلیم از نظر بینا بود
کف این بحر گهرخیز ید بیضا بود
نرسیدیم به جایی که ز پا بنشینیم
ساحل خار و خس ما کف این دریا بود
در فضایی که دل از تنگی جا می نالید
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۳۵
دولت ز دستگیری مردم بپا بود
فانوس این چراغ ز دست دعابود
هر غنچه واشود به نسیمی درین چمن
مفتاح قفل جود ز دست گدا بود
بازیچه نسیم شود کاسه سرش
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۳۶
دولت ز دستگیری مردم بپابود
فانوس این چراغ ز دست دعابود
چون غنچه هست اگر دل جمعی درین چمن
در گلشن همیشه بهار رضا بود
دستی که شد بریده ز دامان اختیار
[...]
طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۳۷۲
به امیدی که چو طفل نگهم بازآیی
تا دم صبح، در خانه چشمم وا بود
طرفه راهی ست ره مرگ که با اینهمه خوف
هرکه دیدیم، درو بی خبر و تنها بود
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۳
آیینه ما تا ز رخت عکس نما بود
روی دل خلق از همه سو جانب ما بود
شکرانه وصل تو چو دی جان نسپردیم
امروز ز هجر آنچه کشیدیم سزا بود
با عشق تو روزی که دلم عهد وفا بست
[...]