گنجور

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶

 

ای که داری هوس لعل لب جانان را

تا لبش را به لب آری، به لب آری جان را

زهر پیماید اگر خواهم از او آب حیات

درد افزاید اگر خواهم از او درمان را

دل ویران من آباد شد از دست غمش

[...]

افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲

 

ای مایه خرّمی جهان را

و ای راحت جان جهانیان را

از حسرت نوش لعلکانت

خون در جگر است لعل و کان را

گل بیند اگر خویت به عارض

[...]

افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲

 

بر قتل من خسته، اگر بسته میان را

تا باز کند زنده، گشوده است دهان را

سر خط امان داد به ما طلعت تو دوش،

و امروز گرفت از کف ما خطّ امان را

ترسم که چو چنگیز کند چشم تو با خلق

[...]

افسر کرمانی
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواری‌ها » شمارهٔ ۶۳ - اشک روان

 

تا به کی بتوان نهفت اندر دل، این راز نهان را

چند اندر دیده پنهان دارم این اشک روان را

آتشی در سینه ام پنهان بود کز شعلهٔ او

گر کشم آهی ز دل، یکسر بسوزاند جهان را

یارب این آتش که پنهان دارمش در لوح سینه

[...]

ترکی شیرازی
 

صامت بروجردی » قصاید » شمارهٔ ۳ - در نصیحت و وقایع سر مسلم(ع)

 

دلا تا چند جویی عزت و اقبال دوران را

پی تعبیر تن پامال محنتکرده جان را

نمی‌دانی که بر سر می‌بری امروز را تا شب

بتا بستان کنی اندیشه برک زمستان را

ندارد قابض الارواح خوف از حاجب و دربان

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۶۰ - و برای او همچنین

 

عمو ببین لب خشک و دل پریشان را

نما به درد من تشنه فکر درمان را

عمو مگر به جهان رسم کوفیان این است

که تشنه در لب دریا کشند مهمان را

عمو مگر ظلماتست دشت کرب و بلا

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۲۲ - مولودیه خاتم الانبیاء(ص)

 

چه شد که بگرفت فرح جهان را

کرب برون رفت ز دل مهنان را

طرب صلا داد جهانیان را

رسان به پیران بگو جوان را

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب التضمین و المصائب » شمارهٔ ۱۲ - و برای او همچنین

 

نایافتم از بی‌خبری راحت جان را

کندم ز بدن پیرهن شک و گمان را

انداختم از سر هوس کون و مکان را

نخجیر نمودم همه شیران جهان را

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » مختصری از اشعار افصح الشعراء (میرزا حاجب بروجردی) » شمارهٔ ۳ - در تنبیه و گریز به مصیبت حضرت عباس(ع)

 

دلا نبود ثباتی پایه این چرخ کیهان را

چو خوش بگرفته سخت این بنای سست بنیان را

صامت بروجردی
 

الهامی کرمانشاهی » گزیدهٔ اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲

 

فراز آمد یکی عید همایون اهل ایمان را

که در او پاک یزدان کرد پیدا راز پنهان را

به مردم خواست تا خود را نماید ایزد داور

نقاب افکند از چهر دل آرا شیر یزدان را

امیرالمؤمنین یعسوب دین وجه الله باقی

[...]

الهامی کرمانشاهی
 

وفایی مهابادی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۸

 

حلقه چون زد در دی زلفان رخ جانان را

مانا ز گلستان پر گل کرده به دامان را

ای کز اثر خنده دل پرور و جان بخشی

بر کشتهٔ خود بگشا باری لب خندان را

رویت گل و لب شکر، من خسته، تو جان پرور

[...]

وفایی مهابادی
 

وفایی مهابادی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۹

 

بشکست چو زلف سیه مشک فشان را

بشکست دگر رونق و بو، عنبر وبان را

در ابروت از عارش و مژگان به خیالم

یک جا نبود مهر و مه و تیر و کمان را

زلف تو بلای دل و خط، فتنه ی دل هاست

[...]

وفایی مهابادی
 

غبار همدانی » غزلیات » شمارهٔ ۲

 

اگر دانستمی آیین آن زلف پریشان را

ز پا بگشودمی یکباره قید کفر و ایمان را

ز سرگردانی دل پی بدان زلف سیه بردم

که چون بیننده گویی دید غلطان یافت چوگان را

حدیث توبه زاهد با خمار آلودگان کم گو

[...]

غبار همدانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵

 

اگر بعرش کشد دوست فرش ایوان را

ز دست دل نتواند کشید دامان را

بروی یار که پنهان و آشکار من اوست

که اوست نیک نگر آشکار و پنهان را

مرا دو دیده بدامان ز درد عشق بریخت

[...]

صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مثنوی » بخش ۲۷ - فی المناجات

 

ب آب نفی زن خشت مکان را

بریز از هم زمین و آسمان را

صفای اصفهانی
 

حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶

 

تا، به کی گرم کنی رخش قضا جولان را

تنگ کردی به دلیران جهان میدان را

گوی دلها به خم زلف چو چوگان داری

لطمه بر، گوی مزن رنجه مکن چوگان را

کس ز احسان تو محروم نخواهد بودن

[...]

حاجب شیرازی
 

حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱

 

به حقارت منگر مدعیا ایران را

ایزد آباد کند عاقبت این ویران را

یوسفی هست به حسن ار چه بود زندانی

عزت مصر، ز یادش برد این زندان را

گرچه در عهد قدیمش همه مینو خواندند

[...]

حاجب شیرازی
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲ - در نکوهش سپاهیان روس تزاری هنگام توپ بستن بگنبد امام هشتم فرماید

 

خراب کردند این قوم ملک ایران را

به باد دادند آیین و دین و ایمان را

کجا رسد به مراد آنکه باز گردانید

ز کعبه روی و بدل پشت کرد قرآن را

در صفا چو زنی راه راست چون پرسی

[...]

ادیب الممالک
 
 
۱
۳۰
۳۱
۳۲
۳۳
۳۴
sunny dark_mode