حلقه چون زد در دی زلفان رخ جانان را
مانا ز گلستان پر گل کرده به دامان را
ای کز اثر خنده دل پرور و جان بخشی
بر کشتهٔ خود بگشا باری لب خندان را
رویت گل و لب شکر، من خسته، تو جان پرور
ای گل شکر، ای دلبر، رحمی من بریان را
نازم خط خوشبویت، گرد لب دلجویت
ریحان که نمی روید جوی شکرستان را
آسوده خوش آن روزی لعل تو مزم زانسان
یک قطره نماند باقی آن چشمه ی حیوان را
بگرفت خط مشکین لعل لب شیرینت
مور از چه به کف دارد این مهر سلیمان را
گر کحل نظر خواهی تا عالم جان بینی
دریاب به جان ای دل! خاک در مستان را
دور دهنت گردم، ساقی به کرم جامی!
شاید که کنم بیرون از دل غم دوران را
خوش رفت نپرسید آن کاو عمر «وفایی» بود
آری که وفا نبود خود عمر شتابان را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیبایی و جذابیت معشوق و احساسات عاشقانه شاعر نسبت به اوست. شاعر با تصویرسازیهایی از زلف، لب و چهره معشوق، عشق و وابستگی خود را بیان میکند. او از دلفروشی و تاثیر خوشرویی معشوق سخن میگوید و به حسرت روزهای خوش و آثار خنده او اشاره میکند. همچنین، شاعر به خط زیبای معشوق و غم و اندوهی که بر دلش حاکم است، پرداخته و در نهایت به گذراندن عمر و عدم وفا در زندگی اشاره میکند. بهطور کلی، شعر تم عاشقانه و حسرتبار دارد و بر زیباییهای معشوق و تلخکامیهای عاشق تأکید دارد.
هوش مصنوعی: وقتی حلقهی زلف جانان به دور دیوانگیهایش میافتاد، همچنان که در گلستان پر از گل نشسته بود، دامان او هم به زیبایی گلها آراسته میشد.
هوش مصنوعی: ای تو که با خندهات دلها را شاد میکنی و زندگیبخش هستی، لطفاً به یاد عشق خود لبخند بزن و آن را برای دیگران نیز بگشای.
هوش مصنوعی: چهرهی تو مانند گل و لبانت مانند شکر است. من خستهام، تو که جانم را زنده میکنی، ای گل شیرین! ای محبوب، کمی بر من رحم کن که در آتش عشق سوختم.
هوش مصنوعی: من به خط زیبا و خوشبوی تو افتخار میکنم، بر گرد لب دلپذیرت که همچون ریحانی است که در جوی شیرین نمیروید.
هوش مصنوعی: روز خوشی که لعل تو را مینوشم، به قدری شیرین است که از آن یک قطره هم باقی نمیماند. مانند چشمه زندگی، شادی و سرزندگی تمام وجودم را پر میکند.
هوش مصنوعی: خطوط تیره و زیبا بر روی لبهای شیرین تو نقش بسته است. مورچگان از چه چیزی در دست دارند که این نشان و نشانه سلیمان را دارند؟
هوش مصنوعی: اگر میخواهی به عمق عالم روح و جان دست یابی، باید به چشمانت با دقت نگاه کنی. ای دل! این را بفهم که خاکی که در آن مستی و لذت وجود دارد، چه ارزشمندی دارد.
هوش مصنوعی: ای ساقی، با مهربانی جامی به من بده تا دور دهنت بچرخم و شاید بتوانم غم های زندگی را از دل خود خارج کنم.
هوش مصنوعی: او خوش و خرم رفت و از کسی هم نپرسید که آیا عمرش با وفاست یا نه؛ اما حقیقت این است که خود عمر هم بدون وفا و به سرعت سپری میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بی روی تو خوش کردم من تلخی هجران را
با شربت دیدارت بدخو نکنم جان را
از بس که دل خلقی گم شد به زنخدانت
خون پر شود ار کاوند آن چاه زنخدان را
دی شانه زدی گیسو، افتاد بسی دلها
[...]
گر سلسله جنبانی، گیسوی پریشان را
آشفته کنی دل را، دیوانه کنی جان را
در صومعه گر بویی، پیدا شود از عشقت
از خرقه برون آرند، صد مشرک پنهان را
از زلف مزن چوگان، بر گون زنخدانت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.