عمو ببین لب خشک و دل پریشان را
نما به درد من تشنه فکر درمان را
عمو مگر به جهان رسم کوفیان این است
که تشنه در لب دریا کشند مهمان را
عمو مگر ظلماتست دشت کرب و بلا
که بسته بر رخ ما خصم آب حیوان را
گرفتم آنکه نباشیم ما حریم رسول
نکشته کافری از تشنگی مسلمان را
اگر به قیمت جانست آب در این دشت
به التماس من تشنه میدهم جان را
عمو به جز تو مددکار نیست باب مرا
نمودهاند بوی تنگ ملک امکان را
اگر چه اهل حرم جمله تشنه آیند
ولی صبوری و طاقت کم است طفلان را
بگیر مشک و ز راه ثواب آب بیار
که ساخته است عطش کار ما یتیمان را
چو گشت گلشن آل عبا خزان (صامت)
مکن دگر هوس گلشن و گلستان را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به عمو (که نماد یاری و کمک است) میگوید که با لبهای خشک و دل پریشان، در جستجوی درمان به او مراجعه کرده است. او از او میپرسد آیا رسم دنیا این است که مهمانان در کنار دریا تشنه بمانند و در عذاب باشند. او همچنین به دشت کربلا اشاره میکند و میگوید که آب حیات در دسترس نیست و مسلمانان به خاطر تشنگی کشته میشوند. شاعر با ابراز نیاز شدید به آب، از عمو میخواهد که او را یاری کند و به خاطر وضعیت سخت بچهها، حاجت زودتر برآورده شود. او با تاکید بر عذاب تشنگی یتیمان، از عمو میخواهد که آب بیاورد و امیدها را زنده کند. در نهایت، شاعر به بیحالی و یأس در برابر شرایط سخت اشاره میکند و میل خود به زیباییها را از دست رفته میداند.
هوش مصنوعی: عمو، به لبهای خشک و دل نگران من نگاه کن و درمان بیابی برای این درد و تشنگی من.
هوش مصنوعی: عمو، آیا رسم مردم کوفه این است که مهمان تشنه را در کنار دریا بی آب و غذا بگذارند؟
هوش مصنوعی: عمو، آیا دشت کربلا به مانند تاریکی و ظلمت است که دشمن، آب حیات را بر روی چهره ما بسته است؟
هوش مصنوعی: من کسی را به چنگ آوردم که اگر با ما نباشد، حریم پیامبر را نشکند و مسلمانی را از تشنگی نکشته باشد.
هوش مصنوعی: اگر آب در این دشت به بهایی جانم باشد، من برای آن به شدت و با التماس جانم را میدهم.
هوش مصنوعی: در زندگی، هیچکس جز تو یاریدهنده و حامی من نیست. من بهدلیل حضور تو، با سختیها و مشکلات زندگی روبهرو شدهام.
هوش مصنوعی: اگر چه همه در حرم عطش دارند، اما کودکان تاب و صبر زیادی ندارند.
هوش مصنوعی: آب را بیاور و به نیت خوب، مشک را پر کن، زیرا نیاز ما یتیمان به آب رفع میشود.
هوش مصنوعی: زمانی که باغ و گلستان به حالت پاییز درآمد و دیگر خبری از گل و گیاه نیست، دیگر نخواهی توانست به آرزوی باغ و گلستان و زیباییهای آن فکر کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به نام نیک تو خواجه فریفته نشوم
که نام نیک تو دام است و زرق مر نان را
کسی که دام کند نام نیک از پی نان
یقین بدان تو که دام است نانْش مر جان را
سلام کن ز من ای باد مر خراسان را
مر اهل فضل و خرد را نه عام نادان را
خبر بیاور ازیشان به من چو داده بُوی
ز حال من به حقیقت خبر مر ایشان را
بگویشان که جهان سرو من چو چنبر کرد
[...]
شریف خاطر مسعود سعد سلمان را
مسخرست سخن چون پری سلیمان را
نسیج وحده که نو حُلّهای دهد هر روز
زکارگاه سخن بارگاه سلطان را
ز شادی ادب و عقل او به دار سلام
[...]
لب تو طعنه زند گوهر بدخشان را
رخ تو طیره کند اختر درفشان را
به بوسه لب تو تهنیت کنم دل را
به دیدن رخ تو تربیت دهم جان را
به جان تو که پرستیدن تو کیش من است
[...]
چه خرمی است که امروز نیست زنگان را
چه فرخی است کزو بهره نیست کیهان را
بهار و کام طرب تازه می کند دل را
ضیاء انس و فرح زقه میدهد جان را
بدشت جلوه گری عرضه داد بار دگر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.